«رضا شاه روحت شاد». «زمان اون خدابیامرز که اینطوری نبود». «زمان شاه کی جرأت میکرد...». «اگه مردم احمق انقلاب نمیکردن الان ما کشور اول آسیا بودیم».
احتمالاً هفتهای چندبار چنین حرفهایی را میشنوید. این روزها گویندههای این حرفهارا نه تنها پیرزن/پیرمردهای توی اتوبوس و مترو تشکیل میدهند، بلکه جوانهایی که نه تنها تمام عمر خودشان، که اکثر عمر پدر و مادرشان هم بعد از انقلاب سپری شدهاند هم این حرفهارا مدام تکرار میکنند.
من شک دارم که شما در بد بودن سیستم فعلی شکی داشته باشید، امّا اگر در بد بودن پادشاهی شکی دارید، در این نوشته با هم میبینیم که چرا سلطنتطلبی همیشه اشتباه است و چرا پهلوی یکی از بدترین انواع همین سیستم اشتباه بوده است.
اوّل بیایید تعاریف مفاهیمی که از اینجا به بعد با آنها کار داریم را مرور کنیم.
حکومت سلطنتی یا پادشاهی، حکومتی است که در آن شخصی به صورت مادامالعمر به عنوان رئیس کشور قدرترا دردست دارد.
ما به صورت کلّی دو نوع پادشاهی داریم: مطلقه و مشروطه.
در پادشاهی مطلقه امر، امر شاه است و هیچ قانون و نهادی وجود ندارد که بتواند حرف او را مهار کند. در این نوع حکومتها حتّی اگر اشکالی از قانون یا نهادهایی مثل مجلس هم وجود داشته باشند، باز هم آنها جنبهی نمایشی دارند و قدرت مطلقاً دراختیار شاه است.
در پادشاهی مشروطه، قدرت پادشاه مطلق نیست، بلکه این حکومت دارای قانون اساسی است و نهادهای انتخابی مانند مجلس در آن وجود دارند.
دیکتاتوری شکلی از حکومت اقتدارگرا است که در آن قدرت دست یک رهبر یا چندین رهبر است، بدون حزب یا دارای احزاب نمایشی.
دیکتاتوری حکومتی است که در آن حرف، حرف رهبران آن است و نظر و صلاح مردم اهمیتی ندارد.
خب حالا تعاریف سادهای را از حکومت سلطنتی و حکومت دیکتاتوری خواندیم. حالا ببینیم که آیا امکان این وجود دارد که ما یک حکومت دیکتاتوری خوب داشته باشیم؟
حکومت دیکتاتوری همیشه بد است. این نوع حکومت این امکانرا به حاکم جامعه میدهد که از زیر بار پاسخدهی و مسئولیّتپذیری شانه خالی کند.
در این زمان فرد دیکتاتور میتواند هرگونه فساد سازمانیافتهای که میخواهد را در کشور پیادهسازی کند. مخالفانشرا ترور کند و یا به زندان بیندازد. میتواند مملکترا به تاراج ببرد، خونها بریزد و ظلمها بکند بدون اینکه کسی جلودارش باشد.
چرا. اگر خوب بودن را در پیشرفت اقتصادی ببینیم، امکان اینکه دیکتاتور خوبی سر کار بیاید وجود دارد.
معروفترین مثال برای این دیکتاتورهای به اصطلاح خوب، Lee Kuan Yew است. او سنگاپور را از مالزی جداکرد و در دوران حکومتش آنرا از مستعمرهای توسعهنیافته به یک کشور جهان اولی تبدیل کرد.
خیلی عالی است مگرنه؟ اگر ندانیم که مخالفانشرا به شدّت هرچه تمامتر سرکوب میکرد و آزادی بیان را نابود کرد. تازه Lee احتمالاً بهترین دیکتاتوری است که تاریخ به خودش دیده است.
حتّی اگر فرض کنیم که در یک دورهی زمانی دیکتاتور خوبی سر کار بیاید، باز هم بد بودن دیکتاتوری کم نمیشود.
حتّی اگر بهترین انسان تاریخ هم دیکتاتور یک کشور شود، بالأخره میمیرد. تاریخ نشان میدهد که در نزاعهای قدرت در سیستمهای دیکتاتوری، اغلب رذلترینها برنده خواهند بود.
حالا دیکتاتور بد سر کار آمده است، امّا سیستم دیکتاتوری امکان نظارت، کنترل، توبیخ یا برکناری آنرا نمیدهد. پس به تاریکی سلام کنید.
سیستم دیکتاتوری همیشه بد است چون امکان تصحیح ندارد و شما باید با بد و خوب بسازید.
ایران در زمان دو پادشاه پهلوی، یعنی رضا و محمدرضا، پیشرفتهای زیادی داشت. ایران از یک کشور بدبخت که «سی کرور گر گوری» در آن دست و پا میزدند، تبدیل شد به کشوری که راهآهن، بانک، دانشگاه و کمی صنعت داشت.
بعد از مرور این حقیقت دوباره میرویم سراغ سؤالمان: آیا پهلوی واقعاً خوب بود؟ به هیچ عنوان.
فساد دیوانهواری تمام ایران را فراگرفته بود. وقتی که محمدرضا به دنیا آمد، رضا شاه و خانوادهاش در یک منزل اجارهای زندگی میکردند، امّا وقتی که محمدرضا به پادشاهی رسید، پدرش ثروتمندترین فرد ایران بود.
اشتهای سیری ناپذیر وی[رضاشاه] به اندازه است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلی حضرت بیدرنگ همه ایران را به نام خود به ثبت نمیرساند؟... [گزارش سفارت بریتانیا در سال ۱۳۱۱ -آبراهامیان،تاریخ ایران مدرن،۱۳۹-۱۴۰]
کمتر چیز ارزشمندی در این مملکت هست که رضاشاه به آن نظر ندارد. حرص و آز او حدی نمیشناسد. علاوه بر تملک بخش عمده مازندران، در شهرها هم املاک متعددی خریده و در آنها هتل ساخته و کارخانه تأسیس کرده… هر زمین و ملکی را که به آن دل میبندد، با تهدید مستقیم یا تلویحی مالک آن، از آن خود میکند. معمولاً برای هر کدام از این املاک آنچه دلش میخواهد، میپردازد که اغلب یک دهم یا حتی یک بیستم قیمت واقعی آن ملک است. [گزارش سفارت آمریکا: میلانی، نگاهی به شاه، صفحهی ۱۰۷]
فروغی، نخستوزیر وقت، پس از سرنگونی رضاشاه در مجلس اعلام کرد که دارایی رضاشاه برابر با ۶۸ میلیون ریال، برابر با ۴.۲۵ میلیون دلار، در حساب شخصیاش است. به علاوه برآورد میشود که رضاشاه در آن زمان یک و نیم میلیون هکتار زمین تصاحب کرده بود و حدود ۴۶٪ تمام نقدینگی کشور را داراییهای شخصی او تشکیل میدادند.
فساد در زمان محمدرضا شاه هم ادامه یافت. همین فسادها بود که فشار را به مردم آنقدر زیاد کرد که انقلاب شکل گرفت.
این روایت برایتان غیرقابل قبول است و حرف پیرمرد/پیرزنهایی که از دوران طلایی شاه تعریف میکنند جذابتر است؟ پس باید به شما یادآوری کنم که ما الان در نتیجهی اعمال و تفکرات همان پیرمردها و پیرزنها زندگی میکنیم.
چون حکومت فعلی خیلی بد است و خاطرات از آن زمان خیلی کم. تمام مردم دنیا فکر میکنند چیزهای قدیمی بهتر بودهاند، نه به این خاطر که این حقیقت دارد، چون دچار سندرم نوستالژی هستند.
به علاوه بد بودن سیستم فعلی و رنج فزایندهای که از آن میبرند باعث میشود که به اولین تجربهی کمتر بد رجوع کنند.
میدانید، مغولها خیلی بدتر از اسکندر بودند، ولی هیچکس موقع حملهی مغول نمیگفت اسکندر روحت شاد. چرا؟ چون قدیمیتر از آنی بود که کسی خاطرهای ازش داشته باشد. امّا احتمالاً مردم دعاها به جان حکام پست و خائن و بیکفایت قبلی که خونشانرا در شیشه کرده بودند میکردند.
پهلوی یک حکومت دیکتاتوری بود که فساد در رگهایش جریان داشت.
اگر بخواهیم یک حکومت پادشاهی مطلق داشته باشیم، دچار دیکتاتوری میشویم که بالاتر درمورد بد بودنش صحبت کردیم.
اگر هم بخواهیم سلطنت مشروطه ایجاد کنیم، دست به اقدامی واقعاً احمقانه زدهایم. یعنی میخواهیم پادشاهی که قدرتی ندارد را سر کار بیاوریم، بعد قدرتشرا از او بگیریم و بگوییم تو یک مترسک حقوقبگیر آن بالا باش.
مغلطهی بزرگی که این روزها سلطنتطلبها از آن استفاده میکنند، دوراهی کاذب است. آنها خودشانرا تنها راه ممکن معرفی میکنند و به مخاطب القا میکنند که باید بین جمهوری اسلامی و سلطنت یکی را انتخاب کند.
برای محکمکاری هم دوران شاه را خیلی خوب جلوه میدهند و هرکسی که مخالف سلطنتطلبی است را همدست «نظام» جا میزنند. اینطوری دیگر لازم نیست پاسخگوی هیچ چیزی باشند. دیکتاتوری پیش از گرفتن قدرت!
مغلطهی دیگری که سلطنتطلبها از آن استفاده میکنند این است که مردم ایران ظرفیت دموکراسی را ندارند. این حرف اشتباه است. آدمهای خوبرا قوانین خوب میسازند. اگر امروز قوانین و حکام سوئدرا به ایران بیاورید و قوانین و حکام ایران را به سوئد، میبینید که ۴۰ سال دیگر جای دو کشور عوض شده است.
بسیاری از رفتارهای خوب و متمدنانهای که امروزه در کشورهای غربی میبینید، رفتارهایی نبودهاند که اکثریت مردم آنها را انجام بدهند، بلکه رفتارهایی بودهاند که قانونگذاران مردمرا به انجام آنها راهنمایی کردهاند.
حکومتی میتواند آیندهی ایران را تضمین کند که بتواند برقراری دموکراسیرا تضمین کند. هر حکومتی که برمبنای دیکتاتوری باشد به نتایج بد گذشته منتهی میشود.
حکومت باید برمبنای آزادی، انسانیت، شفافیت و دموکراسی باشد تا بتواند حقوق انسانی تمامی افراد را تضمین کند.
شما درمورد نوع حکومت مناسب برای ایران چه فکری میکنید؟ در بخش نظرات من و دیگران را از تفکراتتان باخبر کنید.