و مینویسم از خاطرات دختری که درمیان حرف ها و خاطره هایی تاریک هنوز نفس میکشد و نفرین درخت های سرو هیچوقت او را یاری نمیکند .مینویسم از دختری که با هر بهار شکفته میشود و با هر پاییز تار تار موهایش میریزد اما او قانع است به کوچکترین چیز ها , از هیچ همه میسازد و به امیدی سخت دل میبندد
آری مینویسم از دختری با مو هایی خیس ;
و این داستان میشود اولین داستانی که من بر قلبم مینویسم و پوکه های سیاه قلمم را با شما شریک میشوم
به این امیدوار میشوم که شما هم نیم نگاهی بر خطوط حرف های فراموش شده ام بیندازید ;
و موهای خیس مرا تنها نگذارید...