ویرگول
ورودثبت نام
𝓵𝓲𝓰𝓱𝓽 𝓭𝓻𝓮𝓪𝓶
𝓵𝓲𝓰𝓱𝓽 𝓭𝓻𝓮𝓪𝓶
خواندن ۱ دقیقه·۱۰ ماه پیش

پ҉ا҉ر҉ت҉ ҉س҉و҉م҉ ҉ر҉م҉ا҉ن҉ ҉م҉ن҉



اما او برایش مهم نبود. دیگر اهمیت نمی داد که چقدر تنهاست و چه بلا هایی قرار است سرش بیاید.

دیگر زخمی نمانده بود که برتنش نباشد و دردی نبود که قلبش از آن بی بهره بماند.

از جایش بلند شد و دفترش را هم با خود برداشت , اما برگه هایی که از دفترش کنده بود دیگر آنجا نبود !

یعنی برگه ها چه شده بودند ؟

شاید باد آنها را با خود برده بود , اما بادی که نمی وزید. حیوانی هم آنجا نبود که بشود گفت آنها را برای ناهارش خورده باشد.

پس برگه های کاهی چه شده بودند؟

بی خیال برگه ها شد , کلاهش را برداشت و به راه افتاد .شروع کرد به دویدن , باید کل راه را تا قصر می دوید.

دستش را روی کلاه تمام لبه ی سفیدش گذاشت و با دست دیگرش دفترش را مهمان آغوش گرمش کرد .

هنوز یادم هست که کلاهش را چقدر دوست داشت , عاشق آن بود .

من او را برای تولدش هدیه داده بودم .همه جا آن را با خودش می برد حتی مزرعه ی مونتانا

هنوز عاشق ربان نیلی و نقره ای دورش هستم .هنوز هر از چند گاهی به یاد پاپیون بابونه ای که با نخ روی آن بافته بود می افتم.

سرعتش را بیشتر کرد و قلبش را برای هر نوع حمله ای آماده!

دیدنی شده بود باورش سخت بود که یک پرنسس , تمام قوانین طبیعت را بشکند و آنگونه بدون فکر در میان جنگ ها بدود .

اگر کسی او را می دید چه میشد!؟





عاشقآغوش گرمشآماده دیدنیآنگونه جنگ‌هااهمیت نمی‌داد
𝕴 𝖇𝖗𝖊𝖆𝖙𝖍𝖊 𝖎𝖓 𝖙𝖍𝖊 𝖒𝖊𝖒𝖔𝖗𝖞 𝖔𝖋 𝖙𝖍𝖆𝖙 𝖓𝖎𝖌𝖍𝖙 𝖜𝖍𝖊𝖓 𝖙𝖍𝖊 𝖘𝖊𝖒𝖊𝖓 𝖔𝖋 𝖍𝖊𝖗 𝖔𝖙𝖍𝖊𝖗 𝖈𝖍𝖊𝖊𝖐𝖘 𝖜𝖆𝖘 𝖜𝖔𝖚𝖓𝖉𝖊𝖉
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید