parisa beigi·۱۸ روز پیششوخی غروب !خورشید، مثل همیشه، داشت با ناز و عشوه خودش رو توی آسمون میکشید که غروب کنه و بره بخوابه. اما درست همون موقع، ابر شیطون جلوش سبز شد و گفت:…
Sobhan Naghizadeh·۱ ماه پیششعر زیبای «گنجینه»شب، در آن جنگل ساکت سرد برف و تاریکی و سوز و سرماباد یخ بسته هنگامه میکردبسته برف و سیاهی ره مابا رفیقی در آن تیره جنگلراه گم کرده بودیم و…
Rasta·۲ ماه پیشسخت کوش باش عزیزمصرفا نوشتن تا فراموش نکنم توصیه به خوندن نمیکنم 🙂دیدم ، لمس کردم تموم تلخیشو ، حس کردم سختیشو با تک تک سلولهام ، یک هفته فقط اشک ریختم و ا…
شبنم حکیم هاشمی·۳ ماه پیشراز دریاصبح بود. عاشق از راهی دور به ملاقات دریا آمده بود و روی شنهای ساحل نشسته بود. و منتظر بود که دختر دریا از خواب بیدار شود. برای دیدار دختر…
م. ایهام·۳ ماه پیشدلنوشته(بداهه2)ᴀʟғxبزار برن همه هی کم شنتو فقط نرو نزار دلتنگممنم یه عاشق یه شاعر یه دلقککه ازتو و عشق چشاته هی حرفمتنها دلخوشیم بودنتهتنها دلخوشیم موندنت…