ویرگول
ورودثبت نام
Nama
Nama
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

روانشناسی من

قبل از نوشتن هر مطلبی، خودم رو موظف دونستم که توضیح کوچیکی راجع به موضوعی که انتخاب کردم بدم. متن درباره ی روانشناسی نوشته شده اما دلیل انتخاب این اسم یعنی "روانشناسی من" باز گو کردن اونچه که من از روانشناسی دریافت کردم( اساساً بر پایه ی علمی) و با زبان ساده هست .

بحث روانشناسی توی کل دوران زندگی ما از زمانی که هوشیار شدیم تا همین الان که من در حال نوشتن این مطلب و شما در حال خوندنش هستین وجود داشته و مطمئنم تا زمانی که آدم ها و چیزی به اسم ذهن و شخصیت وجود داره، روانشناسی هم هست.

روانشناسی چیه؟

بزارید با یه مثال ساده توضیح بدم . من فردی هستم که روی پوشیدن لباس خوب و مرتب بودن توی اجتماع حساسم (ذهنیت) . توی یه روز عادی زمانی که به مهمونی جشن تولد دوستم میرم، به طور اتفاقی دوچرخه سواری از کنار من رد میشه و بهم برخورد میکنه که همین موضوع باعث کثیف شدن لباسام میشه (عوامل محیط بیرون) . من زمانی برای تعویض لباسم ندارم پس به شدت عصبانی شده و از خودم واکنشی نشون میدم(رفتار).

سه موضوعی که توی مثال بالا بهش اشاره کردم یعنی : ذهن، رفتار و عوامل محیطی دقیقا مواردی هستن که روانشناسی میاد و هم به صورت جداگانه هر کدوم رو بررسی میکنه و هم روابط بین اون ها رو مورد مطالعه قرار میده .

روانشناسی حوزه های مختلفی داره:

روانشناسی غیر طبیعی (مطالعه روی آسیب ها و اختلالات روانی)

روانشناسی زیستی (بررسی تاثیرعوامل زیستی روی رفتار وذهن ما-آسیب های مغزی)

روانشناسی بالینی (تشخیص و درمان آسیب های روانی)

روانشناسی شناختی( مطالعه ی فرایند فکری یعنی حافظه،ادراک،هوش و..)

روانشناسی قیاسی(مطالعی رفتار حیوانات)

روانشناسی رشدی( بررسی رشد انسان توی طول زندگی که شمال توانایی ها، اخلاق، هویت اجتماعی و..)

روانشناسی جنایی( یه رشته که توی قوه ی قضایی کاربرد داره)

روانشناسی صنعتی-سازمانی (ازش برای ارتقاء عملکرد کار و انتخل کارمندان استفاده میکنن)

روانشناسی شخصیتی( درک منحصر به فرد بودن شخصیت و چگونگی رشد اون)

روانشناسی اجتماعی(رفتار گروهی، تاثیرات اجتماع بر فرد، نگرش، قضاوت و..)

چرا روانشناسی؟

من و شما..مدام در حال ارتباط برقرار کردن با آدم های اطرافمون هستیم . مدام در حال تجربه ی احساسات وفکر کردن به موضوعاتی هستیم که یا در دنیای درونمون و یا در محیط اطرافمون وجود دارن. گاهی هم به روی اتفاقاتی که در گذشته افتاده و در آینده ممکنه رخ بدن متمرکز می شیم .

" من فردی هستم با این شخصیت"

" تو فردی هستی با شخصیتی متفاوت از من"

این دو جمله دقیقا میتونه ثابت بکنه که هر کدوم از ما یه فرد با رفتار ها، علایق، احساسات و ذهنیت های متفاوت هستیم و برای درک بهتر تفاوت های اطرافمون نیاز به آگاهی داریم.

روانشناسی میتونه کمک بکنه که خودمون رو بشناسیم و همچنین آگاهی بهتری از دنیای اطراف رو بهمون میده و این، دقیقا همون چیزی بود که من رو علاقه مند کرد که توی این زمینه اطلاعات بیشتری به دست بیارم.


یک باور غلط!

متاسفانه با خیلی از آدم هایی روبه روشدم که هنوز با فکر" روانشناسی یعنی جامعه ی روانی" زندگی میکنن و به شدت روی این تفکر خودشون پا فشاری دارن .

روانشناسی فقط مختص به افراد بیمار نیست!

توی همه چیز خطا و نقص وجود داره و این موضوع غیر قابل انکاره . مثل قرینگی بدن انسان، رفتار و ارتباطات، اشیاء که خلق میکنیم و...

به طوری که من اگه بخوام به گذشته ی خودم و اطرافم نگاهی بندازم هیچ چیز کاملا بی نقصی رو نمیتونم پیدا بکنم.

پس توی دنیایی که خطا داشتن کاملا طبیعی هست..چرا انتظار داریم که روان آدم ها دچار خطا نشه؟!

احساساتی که دچار لغزش میشه، افکاری که با گذر زمان تغییر میکنه، روابط پررنگی که رفته رفته کمرنگ تر و دور تر میشن یا برعکس، اتفاقاتی که هیچوقت برنامه ریزی شده نبودن و.. موضاعات روزمره ای که همه ی ما به خوبی درحال تجربه کردنشون هستیم، کم کم روی روان ما تاثیر میزارن.

گاهی ممکنه یک اتفاق بد یا به شدت ناراحت کننده بین تمام روزمرگی هامون باشه و ما نتونیم درست مدیریتش کنیم و یا حداقل ازش آگاهی داشته باشیم. گاهی هم ممکنه اتفاقی بیفته که تفکر جدیدی رو توی ذهنمون جا بده و ما حتی نتونیم به درستی ازش استفاده کنیم. و دقیقا همینجاست که روان دچارمشکل میشه و ما به علم روانشناسی نیاز پیدا کنیم.

تاحالا روانشناس بودی؟

صبر کنین!

منظور من درک کردن نیست. چون خوب میدونم هممون به حرف های دیگران گوش دادیم، باهاشون درد و دل کردیم و گاهاً پیشنهاد هایی هم دادیم که مشکل طرف مقابل رو حل بکنه.

من میخوام از روانشناس واقعی حرف بزنم یعنی کسی که بهت کمک میکنه خودت روانشناس خودت باشی.

یکی از رفقای من برای یک دوره ی 6 ماهه به روانشناسی مراجعه کرد که بنظرم روانشناس خوبی هم بود. به دلیل دوستی عمیقی که من با اون فرد داشتم، از نزدیک شاهد بهبودیش بودم و خوشحال از اینکه میتونم کنارش باشم با حوصله به حرف هایی مثل اینکه" حس میکنم دارم بهتر میشم" "حس میکنم میتونم خوشحال باشم" گوش میدادم.

اما تنها چیزی که اون زمان من رو اذیت میکرد این بود که:"خب..خوب میشه اما اگه دوباره اتفاق بیفته چی؟"

اگه دوباره اتفاق میفتاد و به حالت قبل و شاید بد تر از اون بر میگشت، میتونست دوباره همین روند رو ادامه بده تا حال روحیش بهبود پیدا کنه و این، برای منی که اهل حساب کتاب بودم چندان قابل هضم نبود.(دوره های روانشاسی پرهزینه:)) )

تا زمانی که خودم گرفتار همون سراب اختلالات روانی شدم و با تحقیق راجع به تمام این اختلالات، کشف کردنشون و قدم گذاشتن توی بهبودی تازه درک درستی از روانشناسی و روانشناس واقعی بودن پیدا کردم.

یاد دادن اینکه افراد چجوری میتونن از خطاهای روانیشون جلوگیری بکنن یا خودشونو از گرفتاری توی اختلالات روانی نجات بدن( آموزش استقلال) دقیقا شیوه ی یک روانشناس واقعیه.


___________________________________

خب ..ممنونم که تا اینجا اومدین و وقتتون رو صرف خوندن مطلب نه چندان مفیدم کردید.

شما به کدوم یکی از حوزه های روانشناسی علاقه مندید؟

اگر دیدگاهی دارید یا کتاب خوبی در این باره خوندید خوشحال میشم اونو کامنت کنین که هم من و هم افراد دیگه ازش بهره ببرن :)

ممنونم

روانشناسی
نقطه سر خط
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید