وقتی توی دام شهر و تمدن و توسعه و فناوری گیر کردهای، شرم داری و میترسی از اینکه حتی ثانیهای و لحظهای از عمرت را «بیهوده» صرف کنی؛ پس خودت را مجبور و موظف میدانی که در همه لحظات حتماً کاری بکنی، «که تا ناگه» از دیگران و جامعه و تمدن که «بیوقفه و سریع دارد به سوی آینده میتازد» عقب نمانی.
این است که حتی در لحظات ساکت و آرامی که میخواهی کمی استراحت کنی، یا باید کتاب بخوانی و یا سر در گوشی، از توییتر و تلگرام کسب خبر کنی....
دلم جایی میخواهد دور از تمدن و شهر و ماشین و موبایل و ارتباطات؛ فقط زمین باشد و آسمان و خورشید و ابر... رها و بیخبر از هر چیز و هر کس که رنگوبوی این به اصطلاح تمدن را دارد....