من از یک کتاب توقع دارم که پساز خواندنش چیزی به اطلاعات و دانستههایش اضافه کند. حتی شده یک کلمه. بهطوریکه؛ من قبل از خواندن آن کتاب و بعدش فرقی کرده باشم.
آنچه باعث تحیرم شود.البته که هرچیز باعث حیرتم میشود. ....
مرا به فکر کردن سوق دهد.
بپرسم چه شد که اینگونه شد؟
اصلا چرا؟ من جای نویسنده اصلی بودم چه مینوشتم؟
توقع دارم مرا با خود همراه کند. زمانم را بطالت نگذرانده باشم.
البته میگویند: هیچ کتابی آنقدر بد نیست، که نتوان چیز خوبی در آن پیدا کرد.
کتابی خوب است که باعث بیداری شود.
اگرچه در کودکی، مادر کتاب میخواند و میخوابیدیم، اینک اما مادر میخوابد و ما با کتاب بیداریم.
کتاب خوب باید بتواند خواننده را درگیر خودش کند. در بند بند وجودت نفوذ کند.
نه تو بتوانی آن را رها کنی، نه آن تو را.
کتابی که حتی تا سالها بعد اگر نامش را شنیدی، گوش هایت تیز شود. داستانش فراموش نشدنی باشد، نه صرفا منظور از داستان، رمان ها و قصه ها، نه ... منطورم داستان تو و دوستی تو با آن کتاب ...
کتابی که بعد از خواندنش حرفی برای گفتن داشته باشی.
با خودت بگویی چرا زودتر این کتاب را پیدا نکردم؟
من همیشه چند کتاب را همزمان با هم میخوانم چون:
انسان تنوعطلب است و متغیر الحال.
قطعا شما شب قبلاز خواب انرژی کافی برای متون تحلیلی یا اقتصادی و سیاسی ندارید.
یا کسی اول صبح پساز بیداری دوست ندارد خاطرات خونین جنگهای جهانی را بخواند.
یک سری کتابها هم که ساید بوک یا کتابهای جانبی هستند و شما مجبور هستید برای خواندن و فهم بهتر کتاب اصلی از این کتب هم بهره ببرید.
مثلاً کسانی که نهجالبلاغه بدون تفسیر میخوانند یک کتاب هم همراهش برای تجزیه و تفسیر نیاز دارند که قبلش آن را بخوانند.
یا کسانی که زبان میخوانند میدانند لازم است یکسری کتابهای لغتنامه دیکشنری و تقویتی بخوانند .مثلاً شما پنج عصر اوج انرژی را ندارید یا خیلی هم بیحال نیستید و دوست دارید وارد یک ماجرا شوید پس رمان بهترین گزینه است.
بعضی کتابها را هم باید نکته برداری کرد یا جملات کلیدی را مشخص کرد با برخی کتابها هم باید خاطرهها ساخت ...
در این فرآیند چند کتابی، شاید شما تا ماه ها کتابی را تمام نکنید، اما ناگهان بعد از سه ماه، ۷ کتاب را با هم تمام میکنید!
چند کتاب خواندن باعث میشود همزمان در چند زمینه با هم پیش بروید.
شب ها قبل از خواب اشعار خواندن، کمی مطالب کاربردی و عملی، در طول روز مباحث روانشناسی، سیاسی یا ... و علوم درسی هم که پایه ثابت است.
به نظرم هیچوقت نباید برای درس کتاب و مطالعه عمومی را مطلقا کنار گذاشت. روزی یک صفحه هم باشد دو دقیقه هم باشد، کار خودش را میکند. درست باید آن را کاهش داد، نه حذف.
با اینکار شما در کنار درس، ذهنتون رو هم روحیه میبخشید.
حتی کتاب عمومی خواندن باعث میشود شما در خواندن دروس مدرسه و دانشگاه هم پیشرو شوید.
کم نشنیده ام که می گویند برای موفقیت فقط و فقط باید روی یک هدف، روی یک شغل، روی یک رشته، روی یک تابلو، روی یک کتاب، روی یک کار و ... کار کرد.
نمیدانم شاید درست باشد اما برای من یکی کارساز نیست. من همیشه باید چندین گزینه داشته باشم تا احساس آزادی کنم. محدودیت در انتخاب و محدود شدن تنها به یک کار با آناتومی من سازگار نیست.
اگر شما هم مثل من هستید، چند کتابی را آغاز کنید.
همیشه کاری را انجام دهید که فکر میکنید درسته!
خلاصه اینکه متمرکز خواندن و یکییکی کتاب خواندن باعث میشود زود کتاب تمام شود، اما چه عجلهای دارید؟
فقط میخواهید پایان سال بگویید فلان تعداد کتاب خواندم آیا تابهحال به این فکر کردهاید که چه تغییری بر تفکر و نگرش شما ایجاد میشود؟
بارها شده من هم یک کتاب متوسط حدودا ۳۰۰ صفحه ای را طی سه ماه خوانده ام.
هربار دوستانم میپرسند در حال حاضر چه کتابی را میخوانی، همان کتاب را گفته ام.
درحالیکه من با کتاب ها زندگی میکنم.
شرحه شرحه، نفس میکشم.
و آرام آرام و جرعه جرعه به وجودم تزریق میکنم.
شاید به همان دلیل است که تا به حال چند صد کتاب چاپی نیز نخوانده ام.
اما، تاثیر همان چندین کتابی که خوانده ام را در خودم دیده ام. گویی که به همان تعداد کتاب خوانده ام.
مثلا دوستی دارم که هفته ای چند کتاب میخواند! شاید ماهی به بیست کتاب بیشتر هم برسد!
در حالیکه که اگر خلاصه ی کتابی را از او بخواهی، شاید نتواند به اندازه یک صفحه به تو خلاصه بگوید!
این چگونه خوندن بی ثمر است؟ آیا روزنامه خوانی و تورق زنی نیست؟
پس در خوانش کتاب عجول نباشید. اینجا قطعی ترین جایی است که کیفیت بر کمیت ارجحیت دارد.
و مهمتر این است که چقدر به دانستهها عمل میکنیم؟
چقدر انسان مطلع اما بیعمل داریم؟
عملگرا ها کم هستند ...
مثلا همه میدانیم ورزش چقدر مفید است اما چند درصد از ما بهطور مرتب به آن عمل میکنیم؟
تابهحال شده با کتابی یا درون یک کتاب زندگی کنید ؟اگر آری، کدام کتاب؟
چندی پیش پیش با دوست عزیزی گپ میزدم و میگفت کتابها و فیلمها خیلی ذهنش را درگیر میکنند. گفتم شنیدهام که میگویند بعداز فیلم دیدن یا کتاب خواندن باید با کسی درباره آن صحبت کرد تا هم جا بیفتد هم تبادل نظر و تخلیه فکری صورت بگیرد.
پرسیدم آیا این درگیری ذهنی، اتفاقی مثبت است یا منفی؟
گفت تا زمانی که سه چهارم وقت آزادت را صرفش میکنی، نه! ؛ حداکثر یکی دو ساعت ...
خیلی به فکر فرو رفتم.
فکر میکنم بهترین راه حل این میتواند باشد که شما درباره کتاب بنویسید، بله نوشتن، حتی اگر دوستی را باید صحبت کردن درباره آن کتاب یا فیلم ندارید، این است که درباره اش بنویسید تا سبک شوید. یا مثل سوشیانت عزیز، اگر پیجی دارید آنرا با دیگران به اشتراک بگذارید.
به شخصه وقتی کودکی کتابخوان میبینم که به جای گریه و زاری برای اسباب بازی، برای خریدن کتاب دست و پا میزد، کیفور میشوم.
وقتی به کتابخانه محل میروم و کودکانی که به تازگی خواندن و نوشتن را میبینم چگونه با عشق بیکران به سمت قفسه های کتاب کودکان میروند ...
عشق میکنم وقتی کتاب را بیشتر از تبلت و تلویزیون و امثالهم میپرستند ...