ویرگول
ورودثبت نام
سوفیا هانگتون
سوفیا هانگتون
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

عشق ، شادی ، نفرت و غم

""سلام من وقتی امروزه به عشق فکر میکنم به نظر یه چیز بی خودیه که فقط و فقط و فقط وجود داره بی کار."

این جمله شاید حال حرف بعضی هایی باشه که ما حتی اون ها رو نمیشناسیم:)

من وقتی که برای اولین بار توی 15 سالگی معنای شکست عاطفی از هم جنس خود رو فهمیدم به این نتیجه رسیدم که شاید واقعا عشق یه موجود بی خودیه تا اینکه اومدن یک نفر توی زندگیم بهم یاد اوری کرد که نه اصلا این طور نیست.

اون فرد کسی نبود به جز ادمی که امروز اون رو همکار اینده خطاب می کنم .یک مرد خوش قد و بالا ولی مغرور ، فردی که از صفر شروع کرد از جایی که هرگز شناخته شده نبود اما الان به علت غرورش بیش از حد حتی جواب یک سلام رو هم نمیده. من خودم عاشق طراحی و سات یک خانه مد هستم. خانه مد به مکانی میگن که توش یکسری خیاط و برش کار و ..... گرد هم میان ، طراح طرح میزنه ، برش کار برش میزنه ، خیاط میدوزه و به ویترین ها فرستاده میشه اما تا تایی نهایی از مدیریت این برندینگ صورت نگیره طرح مُلقا *یا معلق میمونه.

من میخوام از اون ادم دعوت کنم که با من همکاری داشته باشه ولی انگار برند هایی بس کله گنده انقدر مهم هستند که یکی تازه کار نیازمند راهمایی توشون گمه......

یادمون باشه هر کدوم از احساسات شادی ، نفرت یا حتی غم میتونن ماحصل کار ما باشن که با عشق یک نفر میکنیم. پس یاد بگیریم که عشق توی دنیای خودش ، آسیب میبینه و حتی شاید اسیب هم بزنه پس با انجام یک طیفی از کارها ، یک آسیب رو عمیق تر نکنیم:)

ممنون


عشقشادی نفرت غم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید