سلام.
من یک اهمالکارم. یک اهمالکار قهار که اخیرا تونسته کمی با اهمالکاریش تعامل کنه و تا حدی هم کنترلش کنه. این یعنی اینکه من میدونم که اگر این متن رو-که برای شمای اهمالکار نوشتم- بیش از اندازه طولانی کنم، شما وسطش ول میکنی و ادامهش رو نمیخونی و احتمالا موکولش میکنی برای یک فرصت مناسبتر که حوصلهت بکشه و وقتش باشه و خلاصه شرایط ایدهآل باشه. پس خیالت راحت باشه از این بابت. من در خلاصهترین و سریعترین حالت ممکن تمام چیزی که لازمه رو نقل میکنم. فقط شما هر طور که شده همین الان باقی مطلب رو بخون و به بعدا موکولش نکن. این اولین قدم تو برای به کنترل درآوردن اهمالکاری هست!
چی میخوام بگم؟
من حدودا 2 سال پیش به اهمالکاری خودم پی بردم. از اون زمان به طور جدی عزمم رو جزم کردم که اهمالکاریم رو درمان کنم. پیش مشاور رفتم( که هنوز هم میرم)، کتاب خوندم و خیلی زیاد سرچ کردم و مطلب خوندم. الان حس میکنم که تا حد خوبی به چیزی که میخواستم رسیدم. حالا در این مطلب قصد دارم که صرفا تکنیکها و نکاتی که توی این مسیر به من کمک کردن و موثر بودن رو ذکر کنم و اصلا قصد ندارم که به ماهیت اهمالکاری و تعریف و دلایل و ... بپردازم، چون که مطلب دربارهی این دست موضوعات زیاد منتشر شده و دسترسی بهش راحته (توی همین سایت ویرگول میتونی سرچ کنی: "اهمال کاری" و 3-4 تا مطلب خوب پیدا کنی).
برای آراستگی و نظم مطلب، تکنیکها و نکات رو به 3 دسته تقسیم کردم که از نظر زمان اجرا یا اهمیت نسبت به همدیگه تقدم ندارن. بلکه باید همزمان و به موازات انجام بشن.
از اونجایی که ما اهمالکار هستیم، قاعدتا کلی کار انجام نشده و ددلاین از دسترفته و فرصتهای سوخته و حسرت توی حافظهمون داریم که باعث میشه اعتماد به نفسمون کم بشه و روی عملکرد آیندهمون تاثیری به شدت منفی بذاره. پس باید این اعتماد به نفس خدشهدارشده رو ترمیم کنیم:
شک نکن که سختترین قدم، قدم اوله. برای همین هم موقع شروع یک کار یا پروژه، از سادهترین و جذابترین قسمتش شروع کن(دقیقا برعکس "قورباغه رو قورت بده!". برای ما اهمالکارها برعکسه).
خلاصه بخوام بگم، اینطوریه که سوخت اصلی اهمالکاری، کمالگراییه. علت شروع و تقویت اهمالکاری اکثر ما کمالگراییه.
یک سری دلایل(که حالا الان خیلی مهم نیست چی هستن) باعث شده که ما کمالگرا بشیم و سطح استانداردهای بالایی داشته باشیم و خیلی سخت به چیزی رضایت بدیم. حالا این کمالگرایی چطوری باعث اهمالکاری میشه؟ اینطوری که شما مثلا الان میخوای شروع کنی به خوندن یک کتاب، یا نوشتن پایاننامهت یا ایمیل زدن به همکارت. کمالگرایی درون شما میاد و یک پیشنهاد جذاب به شما میده: "الان وقت انجام این کار نیست. چون تو خستهای/ذهنت شلوغه/اطرافت سر و صدا هست/ خوابت میاد/حوصلهش رو نداری و ... .صبر کن تا وقتی که شرایط کاملا ایدهآل بود سراغش برو". طبیعتا هم شما این پیشنهاد رو قبول میکنی و کار رو عقب میندازی و احتمالا چند بار دیگه این ارائه پیشنهاد و قبول پیشنهاد از طرف شما انجام میشه و هیچوقت اون شرایط ایدهآل پیش نمیاد. حالا چکار کنیم؟
یک) برای رفع وسواس موقع تصمیمگیری، باید به طور کنترل شده تصمیم اشتباه بگیریم! یعنی در زمینههایی که خیلی مهم و حیاتی نیستن، بدون بررسی و مته به خشخاش گذاشتن همیشگیمون سریع و بدون ملاحظه و گاهی از روی شانس تصمیم بگیریم. حتی، حتی، حتی من گاهی در تصمیمهای روزمره(و نه سرنوشتساز) از سکه استفاده میکنم! خلاصه اینکه ما باید ترسمون از اشتباه تصمیم گرفتن بریزه.
دو) حالتهای مختلفی که ممکنه بر اساس گزینههای تصمیمگیری پیش بیاد رو ترسیم کن. اینکه دقیقا هر تصمیم منجر به چه عاقبتی میشه. بعد ببین که بدترین حالت چیه. یعنی اگر بدترین تصمیم رو هم اتخاذ کنی، در نهایت دچار چه دردسری میشی. بعد از این کار میبینی که خیلی موقعها بدترین اتفاق ممکن اونقدری که فکر میکردیم ترسناک نیست و راحتتر میتونیم دلمون رو به دریا بزنیم و کارمون رو شروع کنیم.
بالاخره الان وقتشه که به این باور برسیم که قرار نیست ایدهآلها و مطلوبات ما دقیقا توی دنیای واقعی پیاده بشن. کار ناقصی که هرچند بعد از ددلاین تحویلش بدیم، بهتر از کاریه که شروع نمیشه.
از اونجایی که قرار بود این مطلب خیلی مفصل نباشه، بیشتر از این نمیشه درباره کمالگرایی صحبت کرد. اما ردپای کمالگرایی بیشتر از چیزی که فکر و حس میکنیم توی زندگی همهمون هست. برای درمان کمالگرایی یک کتاب خوب هست که آخر همین مطلب معرفی میکنم.
حقیقت اینه که تمام نکات و تکنیکهای این بخش درباره برنامهریزی نیست. اون تکنیکهایی که در دو دستهی قبل جا نگرفتن رو ریختم توی این دسته و شاید "برنامه ریزی" اسم مناسبی براش نباشه. اما کلیت فضای این دسته از تکنیکها و نکات این هست که قراره به شما کمک کنن که اجرای نکات دو دستهی قبلی برات راحتتر باشه و زودتر روحیهی اهمالکاریت رو تحت کنترل دربیاری.
مثال میزنم. من برای نوشتن این مطلب، کارها رو اینطوری شکستم:
پس گرفتن کتاب "راهنمای درمان اهمالکاری" از میلاد
مرور کتاب "راهنمای درمان اهمالکاری" و نوشتن نکات مهم آن
مرور دفترچه ثبت جلسات مشاوره
پیدا کردن وویسهای خلاصه نکاتی که پارسال برای پارسا فرستاده بودم
یکپارچه و پالایش کردن تمام نکاتی که تا الان پیدا کردم
دسته بندی نکات
بررسی نهایی و حذف و اضافه کردن نکات
شروع نگارش مطلب تا آخر نکات دستهی اول
نگارش دستهی دوم
نگارش دستهی سوم و تمام کردن مطلب
انتخاب عنوان و تصویر
ویرایش نهایی متن
پرسیدن نظر بقیه درمورد متن
و انتشار.
در مورد مطالعهی کتاب یا کلا هر محتوایی، شما باید مشخص کنی که دقیقا کدوم بخش و چقدر از اون بخش رو در هر وعده میخوای مطالعه کنی. اینجا استفاده کردن از عدد و کمی کردن تمام مقادیر بیش از حد مهمه!
ما از مواجهه با کارهای بزرگ و شلوغ، و یا مبهم و عجیب واهمه داریم. برعکس، در مقابل انجام دادن کارهای دقیق، مشخص و جمعوجور مقاومت کمتری داریم.
فرض کن که برای کارهای مختلف، یک معیاری به اسم درجه مطلوبیت تعریف کنیم. به طوری که درجه صفر، یعنی جذابیت و دافعهای برای شما نداره. حالا با این معیار کارهایی مثل درس خوندن و معاینه فنی بردن ماشین احتمالا در درجهی منفی 15 هستن. کارهای مهمی که تاثیر زیادی روی روند زندگی شما دارن و قابل حذف کردن هم نیستن. کارهایی مثل برنامهریزی روزانه و هماهنگ کردن یک قرار ملاقات احتمالا در درجه منفی 5 هستن. اما کارهایی مثل دیدن یک قسمت سریال یا چک کردن تایملاین توییتر قطعا در درجات بالاتر از مثبت 15 هستن. کاری که ذهن من و شما میکنه اینه که موقع انجام یک کار با درجه منفی 15، سریعا میاد و یک کار با درجه مثبت 15 به عنوان جایگزین پیشنهاد میده و خب حالا فقط کسانی که از تقوای خیلی قوی برخوردار هستن میتونن مقابل این پیشنهاد مقاومت کنن و تقریبا توی اکثر مواقع ما این پیشنهاد بیشرمانه رو قبول میکنیم. اما باید کم کم به ذهنمون یاد بدیم که پیشنهادهای بیشرمانه منصفانهتری ارائه بده. یعنی به جای پیشنهادی با درجه مثبت 15، پیشنهادی از جنس درجه منفی 5 بده. حالا دو تا حالت ممکنه پیش بیاد. اگر ما پیشنهادش رو قبول کنیم، هرچند که اتفاق خیلی خوبی نیست اما باز هم قابل تحمله. چون کاری که انجام دادیم بیثمر نبوده و بالاخره باید انجام میشده. حالت بعدی اینه که چون الان اختلاف درجه مطلوبیت بین 2 گزینه کم شده، ما همون کار با درجه منفی 15 رو انجام میدیم که از برنامهی روزانه عقب نیفتیم. که این دقیقا حالت مطلوبی هست که ما دنبالشیم. در نهایت توی یک جمله میشه گفت که: "به خودت پیشنهاد بیشرمانهی منصفانه بده!"
هر موقع که خسته شدی و دیدی دیگه نمیتونی ادامه بدی، هر موقع که خواستی بیخیال انجام دادنش بشی و بگی بعدا وقت هست و در نهایت هر موقع که خواستی پیشنهاد بیشرمانه رو قبول کنی، فقط یک قدم دیگه جلو برو و بعد پیشنهاد بیشرمانه رو قبول کن. فقط یک صفحه دیگه بخون و بعد پیشنهاد بیشرمانه رو قبول کن. فقط 1 خط دیگه بنویس و بعد پیشنهاد بیشرمانه رو قبول کن. فقط 5 دقیقهی دیگه وقت بذار و و بعد پیشنهاد بیشرمانه رو قبول کن.
این 1 قدمها و 5 دقیقهها تاثیری در نتیجه کار شما نداره اما قدرت اراده و همت شما رو به مرور زمان افزایش میده. قدرت ارادهی بالای شما باعث میشه که دیگه به راحتی تسلیم پیشنهادهای بیشرمانه ذهنت نشی و بتونی بیشتر از قبل توی برنامهی روزانهت تیک بزنی. بنابراین هروقت که خسته شدی، فقط 1 قدم دیگه ادامه بده و بعد کنار بکش.
خب؛ تموم شد. این خلاصهی تمام چیزی بود که من در این 2 سال یاد گرفتم. برای مطالعهی بیشتر و درمان اصولیتر، این دو تا کتاب رو پیشنهاد میدم. اگه حوصله خوندن جفتش رو نداری، فقط اولی رو بخون. اگه حوصله خوندن اولی رو هم نداری، این مطلب رو دوباره بخون.
کتاب اول: راهنمای درمان اهمالکاری، نوشتهی مونیکارامیرس باسکو، ترجمهی مهدی اکبری و مصلح میرزایی، انتشارات ارجمند.
کتاب دوم: غلبه بر کمالخواهی، نوشتهی رزشافران، سارا اگان، تریسی وی، ترجمهی سارا کمالی و فروغ ادریسی، انتشارات ارجمند.
پینوشت یک: به نظر من اهمالکاری و کمالگرایی به طور کامل قابل درمان نیست. بلکه باید یاد بگیریم در وقت مناسب و به شکل مناسب تحت کنترل خودمون دربیاریمشون. بنابراین در درمان اهمالکاری و کمالگرایی نباید کمالگرا باشیم.
پینوشت دو: نکاتی که گفتم، نکاتی بود که برای من موثر و کارا بودن و کاملا محتمله که برخیشون به کار شما نیاد. اینکه شما بتونی حتی فقط از 3-4 تا تکنیک این مطلب استفاده کنی، به نظرم یعنی به هدفمون رسیدیم.
پینوشت سه: اگر که امکانش رو داری، حتما از یک مشاور کمک بگیر.