اینجا کافیست باران ببارد!
ناگهان عرش به لرزه می افتد...
رباب دوباره از خیمه بیرون می آید و صدای لالایی در اعماق دل شیعیان به گوش می رسد
رجعت صورت میگیرد، فاطمه چادر به سر به سمت کربلا حرکت می کند
دختری قدحی از باران پر میکند راهی قتلگاه می شود
زینب مشک ها را به دوش می کشد و راهی علقمه می شود
آسمان پر میشود از ...
ببار ای بارووون ببار
بر دلم گریه کن خون ببار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای باروون
و نوحه خوان رو به نهر آب می کند...
به خیمه روی برگشتن ندارم
حرم را طاقت دیدن ندارم...
برگرفته شده از : mohammadbarzin.ir