*خطر جدی اسپویل*
امروز در یک عصر جمعه به اصرار برادر کوچکترم به سینما رفتیم و همراهش فیلم باغ کیانوش رو دیدم. با اینکه براردرم ازش خوشش اومد اما با خودم گفتم بگذار نظرم رو در ویرگول بنویسم تا جزو اولین افرادی باشم که نظرم شخصیم رو فراتر از حد یک نظر کوتاه و در قالب یک پست به نگارش دربیارم. خانم ها، آقایان خوش آمدید. با موز وارد شوید، هر چند که خبری هم از موز نبود!
اولین چیزی که باید گفته بشه اینه که چرا ما موز ندیدیم؟! چرا انقدر تو تبلیغات و نماد های بصری اغراق شده بود! یه جوری تو پوستر موز کشده بودن که من با خودم موزه بردم تا اگه هوس کردم، بخورم.
اما داستان اصلا دربند موز نبود، جز سکانس های ابتدایی فیلم دیگه کلا داستان رفت تو ریل دیگه.
داستان از این قرار بود که بچه هایی به اصطلاح موز ندیده برای پیدا کردن موز رقابتی رو تنظیم کردن تا به باغ آقا کیانوش( که ازون شخصیتای مردم گریز یا بهتر بگم از اون شخصیت هایی یه که اولش همه آدم ها ازش می ترسن و و وقتی وارد بطن زندگی اون میشن تازه متوجه داستان و قلب مهربونش میشن هست. که برا هممون تکراریه) برن و موز بدزن. ضمن اینکه اصلا اونجا موزی نبود و درخت موز هم نداشت. سکانس دومی که موز داشت، سکانسی بود که نادر و کیانوش دنبال خلبان دوم بودن و بچه ها از پشت وانتش موز پیدا میکنن و با دل سیر موز میخورن.(در همین سکانس بود که موزم رو خوردم)
کلیت داستان مربوط میشه به سقوط دو خلبان جنگنده عراقی و چالشهاشون در روستا برای دستگیری شان .
اگر فیلم رو دیدید این سوتی ها ممکن است شما را به تفکر بیاندازد...
هرجوری فکر می کردی باز تو فیلم یه حفره ای پیدا می شد و باید خودتو با سناریو های ساختگی ذهنت قانع می کردی که: نه همه چی اوکیه
تنها کسانی که میتونن از این فیلم لذت ببرن فقط بچه های نوجوانی و نونهالی هستن که به فیلمنامه گیر ندن و بشینن مثل بچه خوب فیلمشونو ببینن.
چند تا سوتی که اونایی که فیلمو دیدن می فهمنش.
اول اینه چرا وقتی بچه ها وارد باغ کیانوش شدن و متوجه خلبان اول شدن، همونطوری مثل ماست موندن و نرفتن کمک بیارن، آخه یعنی انقدر جُربزه! ضمن اینکه علی(بچه ای که پدرش(مصطفی) رزمنده بود) کاملا فهمید خلبان مسلح هست و پای کیانوش رو زخمی کرد. و همینطور فهمید که یکی از اون دوقلو ها زندانی شده. اما بازم موند و تصمیم گرفتن تنهایی برن سراغ خلبان!
دوم: آخه چرا رقیب علی بعد اینکه از بالای درخت فرار کرد، رفت خونه خوابید. واقعا چرا؟! انقدر نیاز به فکر داشت؟!
اگر نمیدونستی اون خلبان عراقی سقوط کرده اینو که میدونستی رفیقت خونه کیانوش زندانی شده، حداقل به خاطر رفیقت یه حرکتی میزدی؟!
سوم: چرا هیچکس تو عروسی پیگیر بچه ها نبود؟ نه پدر مادری نه چیزی؟ حتی رفیقاشون هم که تو عروسی بودن و در جریان ماجرای رقابت موز دزدی بودن، کاری نکردن. مگه یه موز جمع کردن چقدر طول میکشه؟! شب شده و تازه یادشون افتاده دوستاشون نیستن.
تو بخش های آخر فیلم هم که داشتن شام می خوردن یکی نیومد بگه کیانوش که عموی داماد بود و نادر که صاحب باغه کجان و چرا نیستن! در این حد بی تفاوت یعنی؟!
چهارم: وقتی خلبان میره تا دنبال بنزین بگرده چرا هیچ خبری از کیانوش نیست، کشتتش؟زندانیش کرده؟یا چی؟ اصلا شاید بهش گفته یه توکه پا میرم بیرون کار اشتباه نکن تا برگردم.
توی همون سکانس با اینکه دوقلو ها میدونن طرف مسلحه اما بازم بدون هیچ ترسی میرن جلوش شعر میخونن! بابا بیخیال...
پنجم: چرا انقدرررر شب دراز بود؟ چون ظاهرا تو اونشب ماه کامل بود بعضی صحنه ها جوری مثل صبح شده بود که فکر کردم تو همدان رسمه که عروسی رو تا صبح ادامه بدن!
ششم:وقتی پای خلبان دوم وسط میاد و رقیب علی میگه که خلبان دوم رو دیدم، اصلا معلوم نشد چجوری برای من مخاطب حل شد که دقیقا چجور شده که با وجود نزدیکی خلبان دوم به خلبان اول و بچه ها بازم بچه ها رقیب علی رو ندیدن یا حتی صدایی نشنیدن. دادی فریادی چیزی؟
هفتم:وقتی فهمیدن خلبان دوم وجود داره خیلی ریلکس بچه ها نشستن پای آتیش و دارن برای نادر وکیانوش ماجرا رو توضیح میدن. توی اون زمان من اگه جای اون خلبان دوم بودم تا اون موقعمی رسیدم خونه خودم و داشتم دوش میگرفتم.
هشتم: من نفهیمدم که اون کسی که تانکر نفت رستم رو دزید خودی بود یا دزد بود یا خلبان دوم؟
اول توی سکانس نشون میده که فردی که ریش های بلند داره میخواد جلوی تانکر سیگار بکشه ولی وقتی نور چراغ وانت نادر(اهالی روستا) رو میبینه فرار می کنه. دقیقا بعدش بچه ها اون رو توی جنگل با لباس نظامی خلبان دوم پیدا میکنن. آخرسرم میفمن که خلبان دوم اون نیست. بلاخره چی شد؟! الان دزد بود؟
نهم: بعد از اینکه اونا خلبان دومو پیدا میکنن خلبان، صبا(خواهر رقیب علی تو مسابقه) رو گروگان میگیره خیلی عجیبه که خواهر عباس چقدر ریلکسه! اولش کمی داد میزنه اما تو مسیر انگار اسنپ گرفته!
دهم: وقتی خلبان دوم رو تعقیب میکنن، کیانوش میفهمه که قراره مکان عروسی رو با اطلاعات همون خلبان دوم که با بیسیم مخابره می کرده رو بمب بارون کنن. (دلیلشو نمیفهمم) اما حالا بگذریم. کیانوش به رقیب علی میگه برو و به همه خبر بده و وقتی اون میره تا به همه بگه، نه تنها حرفاشو باور نمیکنن بلکه دارن شام میخورن.
یازدهم:در سکانس های آخر بیش از حد گرگ مصنوعی بود!
دوازدهم: عباس(دوست علی) چه جوری رفت تو خونه آقا جواد تا اسلحه بیاره؟ چرا هیچ چیزی ندیدیم و نشان ندادید؟ چشم باز کردم دیدم عباس اسلحه دستشه با چند تا تیر. ضمن اینکه اصل از ایده دزدیدن موز گرفته تا همین دزدین اسلحه، بد آموزی حساب میشه ها!!
اتفاق بامزه دیگه و اونم این بود که تبلیغات ابتدای فیلم، انقدر تبلیغات طولانی بود که فکر کنم فقط 15 دقیقه تبلیغ دیدیم. تبلیغ ببعی قهرمان رو وقتی نشون داد. مگه تموم میشد! یه دفعه دیدم داره اسم نویسنده رو نشون میده، بچه های صندلی های جلو هم به ماماناشون میگن اشتباه شده و دارن ببعی قهرمانو به اشتباه پخش میکنن که من بلند شدم و به اتاق کنترل گفتم. اون ها هم گفتن که فیلم درسته و برو بشین. خدایی چرا انقدر طولانی بود؟ حالم بهم خورد. هرچند میدونم که این ربطی به کارگردان نداره اما به هر حال...
در کل دیدن این فیلمو برای نوجوونا (حدودای 10 الی 13 سال) پیشنهاد می کنم اما اگه واقعا توش عمیق بشید کلی علامت سوال تو ذهنتون به وجود میاد. مسئله هم اینه که تو این رده سنی شاید مخاطب متوجه بعضی از سوتی ها نشه. چندین سال پیش فیلم منطقه پرواز ممنوع رو دیده بودم که اون هم شباهت هایی با این فیلم داشت اما منطقه پرواز ممنوع به نسبت خیلی خیلی بهتر و تمیز تر از این فیلم هست.
از 10 به این فیلم 4 اختصاص میدم.
نقد فیلم تخصص و تجربه در این زمینه می خواد که من هر دوش رو هم ندارم. این برسی را به عنوان نظر شخصی ببینید و صد البته که ممکن است کج فهمی هایی شامل من شده باشد که عذر خوام. اما به هر حال به نظرم هر حوزه ای ضمن شنیدن انتقاد های متخصصان نیازمند مخاطبین عامش هم هست و این پست رو یک نظر از شخص عامه به حساب بیاورید.
اگر فردی از عوامل، این نوشته را خواند که میدانم احتمالش مثل تعطیل شدن مدرسه ها در تابستان هست بداند که برای همه عوامل احترام ویژه ای قائلم.
(خودم میدانم در تابستان مدرس ها باز نیست، لازم نیست ذکر کنید. مزاح کردم)
شما هم اگر نظری داشتید و یا مخالفتی داشتید حتما اعلام کنید تا دور هم کِیف کنیم