آخرین باری که پست مربوط به داستان دنباله دار "رویداد خرداد 88" رو دیدم تعداد بازدیدهاش به 466 رسیده بود. پس همچنان خبری از قسمت دوم نیست. البته بعد از نوشتن اون پست دچار تردیدهایی در مورد نوشتن ادامه ش شدم. ترس هایی که انتشار حقایق تلخی که دور و بر ما می گذره وجود داره.
با این حال همچنان روی حرفم هستم و بعد از رسیدن به عددی که گفتم حتما قسمت دوم اون خاطره تلخ رو خواهم نوشت. امشب اما قصد دارم راجع به تصمیمات سختی بگم که در زندگی گاهی مجبور به گرفتنش می شیم.
یکی از وجوه تفاوت مهم بین ما انسانها و سایر حیوانات، قدرت تصمیم گیری بر اساس خرد ماست. حیوانات تماما بر اساس غریزه تصمیم می گیرند. اینکه کی فرار کنند، کی بخوابند، به چه سمتی حرکت کنند و چه واکنشی در مقابل هر کنش بیرونی انجام بدهند، فعالیتی غریزی است که بدون اراده و در مسیر انتخاب طبیعی برای حفظ حیات خود و گونه حیوانی شان انجام می دهند.
انسان، این حیوان ناطق اما، تفاوت مهمی با سایر حیوانات دارد. او می تواند بر اساس حافظه و قوه استدلال و منطق در هر موقعیتی سود و زیان ناشی از هر تصمیم را محاسبه کند و بر آن اساس تصمیم بگیرد. البته در بسیاری از اوقات تصمیمات انسان ها به خاطر وجود خطاهای شناختی دچار سوگیری هایی می شود و افراد تصمیم های اشتباه می گیرند.
منظور از تصمیم اشتباه، انتخابی است که به نتیجه ای متفاوت از آنچه در ذهن تصمیم گیرنده بوده، منجر می شود. خطاهای شناختی، مجموعه ای از اشتباهات رایج هستند که بسیاری از انسانها در زندگی های روزمره شان به انها دچار می شوند. در خصوص خطاهای شناختی بسیار نوشته و گفته اند، اگر می خواهید در این خصوص بیشتر بدانید این لینک را ببینید: https://en.wikipedia.org/wiki/Cognitive_bias
در زندگی با شرایطی مواجه می شویم که با اینکه می دانیم، احتمال زیادی دارد دچار یکی از خطاهای شناختی شویم، ولی مجبوریم تصمیم بگیریم. در این شرایط تصمیم نگرفتن و معلق نگه داشتن وضعیت، اثری به مراتب بدتر از گرفتن تصمیم اشتباه به دنبال دارد.
هر چند فکر می کنیم با گذر زمان ممکن است بتوانیم تصمیم بهتری بگیریم ولی معمولا زمان فقط استرس ما را بیشتر می کند و ما را دچار خطای شناختی "هزینه غرق شده" می نماید. در این شرایط با گذشت زمان گرفتن تصمیم سخت تر می شود و ما به گزینه حفظ وضعیت موجود بیشتر علاقه مند می شویم.
متوقف کردن کاری که با امید و علاقه زیاد شروع و تلاش زیادی برای به انجام رسیدن آن کرده ایم، یکی از این گونه تصمیم هاست. آن تصمیم سخت پایان دادن به یک کار، یا یک رابطه است. هر روز که پیش می رویم بیشتر از قبل مطمئن می شویم که این کار، پایان خوشی نخواهد داشت، و با این حال همچنان پیش می رویم تا شاید چیزی تغییر کند.
این تغییر معمولا هیچ وقت اتفاق نمی افتد و البته که ما هم این را می دانیم ولی دشواری تصمیم ما را وا می دارد که ذهن مان را فریب دهیم. شاید فرجی بشود، شاید فلان چیز یا فلان شخص رفتار متفاوتی در پیش بگیرد، من می توانم او را تغییر بدهم، زمان باعث تغییر خواهد شد.
من هم بارها در چنین موقعیت هایی قرار گرفته ام. پروژه ای که با کلی امید و انگیزه آغاز شده و تلاش بسیاری هم برایش شده ولی بعد از گذشت مدت زمانی فهمیدم به خاطر درست تعریف نشدن نقش ها، یا فکر نکردن به ابعاد مختلف کار یا مسائل مالی و غیره این کار به نتیجه نخواهد رسید.
با این حال همان داستان که بالاتر گفتم برای من تکرار شده:
من می توانم نظر آن فرد را تغییر دهم. به زودی نتایجی به دست خواهد آمد، که رفتار آن فرد عوض می شود، می توانم مشکل مالی پیش آمده را به شکلی حل کنم. شرایط تغییر خواهند کرد و توجیهاتی از این دست...
قاطعیت در تصمیم گیری کار دشواری است. عبارت نوشیدن جام زهر که رهبر پیشین ایران، آیت الله خمینی بعد از قبول قطعنامه صلح ایران و عراق از آن استفاده کرد، به نظرم یک عبارت عالی برای توصیف چنین شرایطی است.
در شرایط سخت تصمیم گیری، شما به راه حل ایده آلی دسترسی ندارید. باید بین بد و بدتر انتخاب کنید. گرفتن چنین تصمیماتی هر چقدر زودتر انجام شود،زودتر می توانید راهکار مناسبی برای حل مساله بیابید.
امروز من تصمیم گرفتم یکی از استارتاپ هایی را که بیش از یک سال پیش شروع کرده بودم، واگذار کنم. این تصمیم برای من تصمیم سختی بود و هست با این حال، من به این نتیجه رسیدم که اگر قرار است دادپرداز و dmtbox به نتایج دلخواهم دست پیدا کنند، باید تمرکزم را معطوف به این دو کار کنم.
استارتاپی که قصد واگذاری ان را دارم پلتفرم نرم افزاری تحریریه است که یک نرم افزار تحت وب برای مدیریت و ارزیابی کانال های تلگرام است. من تحریریه را دوست دارم و نمی خواهم از بین برود، با این حال نه من و نه دوست برنامه نویسم که با هم تحریریه را بنیان گذاشتیم، فرصت کافی برای توسعه و پرداختن به آن نداریم.
گمان می کنم یک تیم منسجم و هدفمند، با صرف زمان کافی بتواند به سود مناسبی از فروش تحریریه که به صورت سرویس نرم افزاری ارائه می شود به دست بیاورد. تصمیم دشوار من این بود که روی سودی که می توانم از تحریریه به دست بیاورم چشم بپوشم و آن را به صورت کامل واگذار کنم.
روشی که من برای کاهش خطاهای شناختی در موقعیت تصمیم گیری سخت از ان استفاده می کنم، مشورت گرفتن از افراد مورد اعتماد است. این روش را به شما هم توصیه می کنم.