مدت زیادی است که سودای رفتن از تهران در سرم دارم. دلایل زیادی برای رفتن از تهران دارم و روز به روز دلایلم برای ماندن کمتر و کمتر می شوند. آلودگی روزافزون هوا، ترافیک وحشتناک و این اواخر خشونت هایی که نگرانم روز به روز بیشتر شوند.
امروز روز خیلی سختی را در این شهر درندشت گذراندم.
صبح حدود ساعت 7 منزل را ترک کردم. 2 ساعت طول کشید تا با اتوموبیل شخصی از شهران به جردن برسم. مسیر برگشت به دانشگاه شریف حدود 45 دقیقه طول کشید. حدود یک ساعت مجموع زمان رفت و برگشتم با مترو از دانشگاه شریف تا شورای شهر بود و باز 45 دقیقه در ترافیک ماندم تا حدود ساعت 20 به منزل رسیدم.
جمعا 13 ساعت خارج از منزل که 4.5 ساعت از آن در ترافیک و در مسیر بودم. 4 ساعت و 30 دقیقه زمانی است که خیلی کارها می شود در ان انجام داد. می شود دو تا فیلم دید. 100 150 صفحه کتاب خواند. چند مقاله ترجمه کرد، چند کمپین برگزار کرد و ...
رفتن از تهران پیش نیازهایی نیاز دارد که گمان می کنم بخش زیادی از آنها در مورد من محقق شده است. مهم ترین و تنها قدم پیش رو گرفتن یک تصمیم خانوادگی است. اگر این تصمیم گرفته شود، می شود راجع به سایر جزییات هم به نتیجه رسید.
امشب تعداد بازدیدهای خاطره دنباله دار "رویداد خرداد 88" به 423 نفر رسیده. احتمالا فردا تعداد بازدیدهای این پست به 500 می رسد و من قسمت دوم این خاطره را می نویسم. امشب تصمیم گرفتم یک داستان تخیلی از تجربه یک روز زندگی در شرایطی بهتر از شرایط فعلی را به تصویر بکشم.
پایتخت ایران در سال 1462 فقط 1.5 میلیون نفر جمعیت دارد. مدتها از کوچ بزرگ گذشته. از حدود 20 سال پیش به این سو جمعیت تهران با ضریب رشدی بسیار کم از 1.3 میلیون به 1.5 میلیون نفر رسیده است.
کوچ بزرگ از اوایل قرن پانزدهم شمسی شروع شد. بعد از بحران بزرگ صندوق های بازنشستگی و ورشکستگی دولت ایران و ناتوانی در پرداخت حقوق و معوقات، افزایش صعودی هزینه های زندگی در تهران و کاهش روز افزون منابع درآمدی شهروندان تهرانی، مردم تهران کم کم شروع به مهاجرت به شهرهای کوچک تر و روستاها کردند.
هزینه زندگی به مراتب در شهرها و روستاها پایین تر بود، و مهم تر از آن، گردشگری به عنوان یکی از معدود بازارهای در حال رشد مردم را ترغیب می کرد تا به شهرشان برگردند و سعی کنند از این فرصت استفاده کنند.
نیاز به تعامل با گردشگران خارجی باعث شد که ایرانی ها تلاش بیشتری برای آموختن زبان های خارجی بکنند و این خود باعث شد که بازرگانی خارجی رونق بگیرد. ایرانی ها که در فقدان یک دولت مرکزی قدرتمند توانسته بودند با تکیه بر تکنولوژی بلاک چین، شبکه های اعتماد خود را مستقل از دولت به خوبی ایجاد کنند، توانستند به مرور جایگاه تاریخی شان را احیا کنند.
ایران دوباره قلب تجارت خاور میانه شد. هر کدام از مناطق ایران به قطب یک محصول تبدیل شد. گردشگری رونق فراوان یافت. ایرانی ها آموختند که به جای سکونت در کلان شهرها بهتر است که در تعداد بیشتری شهرهای کوچک و متوسط زندگی کنند.
ایرانی های زبان آموخته، با اتحاد و همدلی مثال زدنی شان توانستند با تولید محتواهای جذاب و مفرح، توجه مردم سایر کشورها را جمع کنند. این خود باعث رونق صنعت سینما و تئاتر و افزایش تولیدات ویدئویی تولید کنندگان ایرانی شد و حجم قابل توجهی منابع مالی مستمر را به سمت ایران روانه کرد.
رفته رفته اعتماد به نفس ملی ما ترمیم شد و ما توانستیم با سایر کشورهای منطقه و دنیا روابطی مبتنی بر حسن نیت و احترام متقابل شکل دهیم.
نفت ما تمام شد ولی منابع زیرزمینی دیگر به ما کمک کرد تا بتوانیم منابع مورد نیازمان را با سهولت بیشتری تامین کنیم و شریک تجاری استراتژیکی برای سایر کشورها قلمداد شویم.
موقعیت جغرافیایی ایران، باعث شد از اواسط دهه 1430 سرمایه گذاران خارجی وارد ایران شوند و در حوزه هایی مانند گردشگری سرمایه گذاری های عظیمی انجام دهند. این سرمایه گذاری ها باعث تقویت بیش از پیش اقتصاد ما شد و ما توانستیم رتبه اول رشد اقتصادی در منطقه را از آن خود کنیم.
تغییرات متعددی بین سالهای 1400 تا 1440 در قانون اساسی ایجاد شد. شفافیت 100% در تمام شئونات خدمات عمومی باعث اعتماد متقابل مردم و حاکمیت شد. تغییرات ایجاد شده، همگی در جهت واگذاری تصمیم گیری های مهم به خرد جمعی مردم ایران بود.
در دو دهه 1450 و 1460، ایران وارد گود رقابت برای دستیابی به بالاترین نرخ رشد اقتصادی در جهان شد. استقلال دانشگاه ها از حاکمیت که در دهه 1420 اتفاق افتاده بود، در اواخر دهه 1440 باعث جهش علمی قابل توجهی در دانشگاه ها شد.
رقابت بین دانشگاه ها باعث به کارگیری خلاقیت برای افزایش بهره وری آموزشی گردید و بدین ترتیب به سرعت 7 دانشگاه اول ایران جزو 100 دانشگاه برتر جهان قرار گرفتند. ذهن بازی پرور ایرانیان، باعث خلق راهکارهایی بدیع برای مشکلات جهانی شد و درآمد ناشی از تجاری سازی این راهکارها، باعث شد رشد اقتصادی ایران دو رقمی شود.
....
این داستان، می تواند ادامه داشته باشد. می شود راجع به جزییات زندگی در یک دنیای بهتر فکر کرد و نوشت. همه اینها شاید به ما کمک کند تا بفهمیم چه کارهایی ممکن است به ما کمک کند به ان رویای زیبا نزدیک تر شویم.
در پایان این خیال پردازی شیرین به نظرم رسید نوشته امروز را با یک جمله تمام کنم: این که 60 سال بعد از این، چه وضعیتی انتظار کشور ما را بکشد، نیاز به خیال پردازی امروز ما و تلاش برای چیدن دانه دانه آجرهایی دارد که برای ساختن آینده به آنها نیاز داریم.
نسخه اصلی این نوشته را اینجا بخوانید.
کانال تلگرام من را دنبال کنید:
http://t.mt/whiteboard