محمد فاتحی
محمد فاتحی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

خواهرم، اسب بازی بادی و دیوار!


مادربزرگ به رسم همیشه وقتی از تهران می آمد خانه ما با خودش برای من و خواهرم سوغاتی می آورد... سوغاتی های رنکارنگ... از خوردنی تا پوشیدنی...

این بار برای خواهر دوساله ام یک اسب بازی بادی سوغات گرفته بود... خنده های از ته دل خواهرم وقتی اسب بازی بادی را باد کردم و برای اولین بار سوارش شد هنوز در گوشم هست...

اما دو سه روز بعد اسب بازی بادی سوراخ شد... خواهرم هر روز بهانه می گرفت... قرار شد به مغازه کفاشی ایی که در نزدیکی خانه مان بود بروم... کفاش محل آچار فرانسه شود... قرار شد با چسب و... سوراخ را بگیرد... متاسفانه خواب کفاش کمی سنگین بود هر روز که سراغ اسب بازی بادی را می گرفتم کفاش وعده فردا را می داد... انگار سوراخ بزرگتر از این حرف ها بود...

توی اینترنت دنبال اسب بادی بازی خیلی گشتم هر بار که به صفحه خرید مراجعه می کردم ناموجود بود...

قرار شد سری به مغازه های اسباب بازی فروشی بزنم... وقتی سراغ اسب بادی بازی را می گرفتم می گفتند دیگر از چین وارد نمی شود...

مادربزرگ از تهران زنگ می زد و با شنیدن گریه های خواهرم برای اسب بازی بادی ناراحت می شد... یک روز خیلی اتفاقی توی اپلیکیشن دیوار چشمم به یک اسب بادی بازی افتاد... خدای من... درست مثل اسب بادی بازی خواهرم... پیام دادم... جواب آمد: این اسب بادی بازی رو برای پسرم گرفتم... چند وقت بازی کرد الان بزرگ شده نیازی ندارم برای همین هم می خوام بفروشمش... آدرس رو گرفتم... بعد از ظهر خواهر سوار اسب بازی بادی بود...


ازدیواربگواز دیوار بگو
علاقه مند به تحلیل داده و داده کاوی. لینکدین:https://www.linkedin.com/in/mohammad-fatehi-09654062/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید