/چه حکمتیست در این مردن؟در عاشقانه ترین مردن.../
یا
/نگاهی به «جان دادن در راه ایدهها» اثر کاستیکا براداتان/
ما همیشه در زندگی به دنبال اولین اولویتمان میگردیم که دائما و در طول عمرمان بدان توجه کنیم.
این اولویت روزگاری یک مقام علمیست، روزگاری پول است و روزگاری عشق به یک آدم؛ در حالی که اولویت اول زندگیمان آن کاریست که مدام، در هرحال و هر لحظه انجامش میدهیم. کاری که به تفاوت و شباهت ما با جهان اهمیت نمیدهد و متقنترین حقیقت تمام مکاتب است و آن چیزی نیست جز:
«مرگ»
ما در تمام لحظات و در پس تمام کارهایمان داریم یک قدم دیگر به مرگ نزدیک میشویم چون عمر ما تحت هر شرایطی میگذرد.
به عبارتی:
ما دائما در حال مردنیم و مرگ ضربهایست که ناگهان [و غالبا] غافلگیرمان میکند.
حالا که مرگ اینقدر نزدیک است و مدام در کشمکشی ملموس با آن به سر میبریم واقعا چرا از سر رسیدنش غافلگیر میشویم؟
مرگ، سودمندترین زیان و بزرگترین فرصت زندگیمان است چرا که معنای ما را برای آن مدتی که در این دنیا به سر بردیم برای همیشه تثبیت میکند.
«جان دادن در راه ایدهها» شرح منظومهای از زندگی فلاسفهایست که خویش و فلسفهشان را با مرگشان ثابت کردهاند و بر تمام هجمه تاریخ برای فراموشیشان یکبار برای همیشه فائق آمدهاند
آن هم با ترک کردن صحنه
به بهترین شکل
عاشقانهترین
شاید...
#آنچه_خواندم