در رگ به رگِ قالیه زندگی؛
عشق جاریست...!
هوا از آن بالا برای کبوتران؛
کبوتران عاشق؛ عالیست...!
نمای شهر خیلی زیباست.
از این بالا که می بینم؛
انگار پایین بهترین منظره است...
اما فقط از این بالا¡
پایین که بروی؛ تازه ظاهر میشوند...:
رقص باد با غبار ها، هوای آلوده؛
ترافیک سنگین مگس ها؛
سرما خوردگی درختان؛
تب و لرز برگهای ترگل برگل؛
پر پریه گلبرگهای نوشکفته و جوان؛
سبزه های چیده شده و با روبان قرمز اسیر شده¡؛
بارانی که ترسناک دلگیر است و...!
و آره این پایین؛ فقط و فقط از بالا قشنگ و...
غنج و منج و جمع و جور است...
فقط آن بالا...
میتوانی.... ¡