م. ایهام
م. ایهام
خواندن ۳ دقیقه·۶ ماه پیش

سوسی و درامَن میوو

فیس توو فیس:/
فیس توو فیس:/


فیلمنامه سوسی و درامن میوو

نویسنده م.ایهام


شخصیتها:

سوسن(سوسی)/19ساله

درامن میوو/گربه‌ای پشمالو و زیبا

مکان:

اتاق سوسی




1_داخلی/اتاق سوسی/شب


اتاق سوسی نامرتب و شلخته پلخته است. رنگ کاغذهای دیواری صورتی مات است. چند قاب عکس خانوادگی و تکی روی دیوار روبروی تخت سمت راست اتاق سوسی آویزان است. چند دست لباس_پوست میوه و زباله و جوراب‌های سوسی کف اتاق پخش شده. سه تا از کتاب‌هایی که می‌خواهد بخواند روی میز مطالعه کوچک او قرار دارد همراه با یک کامپیوتر و جامدادی پر از مداد و رنگه. ساعت کوچک زنگوله دار زرد رنگی هم آنجا هست.

سوسی روی صندلی روبروی درامن میو نشسته و به او خیره شده. با نگاهی غضبناک به او می‌نگرد.

سوسی سر خود را می‌خاراند یا یه فوتی به مو یاویزان خود می‌کند و آنها را کنار می‌زند و به نگاه خود ادامه می‌دهد بعد از چند ثانیه خسته می‌شود و با صدای بلند طوریکه از نگاه او خوشش نمی‌آید از او می‌پرسد.

سوسی: چیه؟! چرا اینجوری نگاه میکنی؟!

درامن میو باهمین نگاه ثابت خود جواب میدهد.

درامن میو: چجوری نگات کنم خوشت میاد؟!

سوسی دست‌هایش را به هم قفل می‌کند و راحت به صندلی تکیه می‌دهد و نفس عمیقی می‌کشد و می گوید.

سوسی: همه جور. فقط اینجوری نباشه، انگار ناظم سر جلسهٔ امتحانی.

درامن میو نگاه غضبناک خود را حفظ کرده و جواب میدهد.

درامن میو: بنظرم بیشتر شبیه اینه که [کمی مکث میکند و فورا خود را به صورت سوسی نزدیک میکند و با حالتی ترسناک و آرام می گوید] پولمو کی میدی؟!
سوسی با تعجب نگاهش را به او نزدیک می‌کند و آرام می‌پرسد.

سوسی: پول چی؟!

درامن میو چشم‌هایش را گرد می‌کند و به حالتی از خشم و خستگی جواب می‌دهد.

درامن میو: سوالو با سوال جواب نده.

سوسی با حالتی طلبکارانه جواب می‌دهد.

سوسی: خب من باید بدونم برای چی؟! همینطور الکی نمیشه بهت پول بدم.

درامن میو: همینطور الکی؟!

سوسی: آره

درامَن میو بلند می‌شود و می‌ایستد و به قاب عکس گربه‌ای که انگار او را میشناسد می نگرد و بعد از اندکی مکث، با عصبانیت جواب می‌دهد.

درامن میو: آره و کوفت مثل اینکه به همین زودی یادت رفته که دیشب تو رستوران هفت دریا غذا کوفت و زهرمار کردی و گفتی که حساب کنم و بعد باهام حساب میکنی. هاان؟!
سوسی نفس عمیقی می‌کشد و با نگاهی جدی جواب می‌دهد 

سوسی: آهاان خب عزیزم من گفتم بعداً بهت میدم هنوز که یه روز نگذشته، هی پول پول میکنی... بزار یه دو سه هفته بگذره میدم بهت.

درامن میوو روبه سوسی با قیافه‌ای عصبانی و جدی میگوید و از همینجا سوسی و درامن میو سریع بدون مکث باهم حرف میزنند.

درامن میو: اولاً من عزیزت نیستم دوماً، یه؟! [کمی مکث میکند] دو؟! سه؟!  هفتههه چخبرهه؟!

سوسی: نه ببین میوخان اینجوری که نیست [با لحنی آرام و سریع] یه دو سه هفته، فقط همین. لازم نیست دهنتو تا اذان به افق تهران باز کنی.

درامن میو: هیسس بی‌تربیت زر... چی. حرف اضافی نزن پولمو رد کن بینم.

سوسی:هه پول؟! بشین تا بدم.

درامن میو: میشینم و میدی.

سوسی: بشین تا علفای سبز زیر پات زرد بشن.

درامن میو: تو نگران الف‌های زیر پای من نباش بعدشم همه فصل‌ها پاییز نیست یه روزی هم بهار میاد و تا وقتی که پولمو نمیدی همینطوری بهت نگاه می‌کنم همینطوری باهات رفتار می‌کنم و همینطوری باا [ناگهان سوسی دستهایش را جلوی چشمایش میگذارد و برمیدارد و با نگاهی مظلوم و التماس‌آمیز به درامن میو نگاه میکند و می گوید]

سوسی: میو خان عزیز. من درکت می‌کنم، گرفتاری، به پول نیاز داری، ولی ازت خواهش می‌کنم که به خاطر رفاقت و دوستی چند سالمون لااقل یه دو هفته بهم فرصت بده.

درامن میو یکم آرام میشود و خشم نگاهش کمتر میشود و جواب میدهد.

درامن میو: دو نه. یه هفته تمام.

سوسی: دو هفته‌ش کن خیرشو ببینی.

درامن میو: یک و نیم هفته.... دیگه حرف نباشه.

سوسی: باشه پس همون دو هفته.

سوسی خوشحال میشود و پیشانی درامن میو را می بوسد و او را بلند میکند.

آهنگ شادی پخش میشود و هر دو شروع به رقصیدن میکنند.



                تیتراژ

فیلمنامهکوتاهکمدی
من عاشق نوشتنم.. . نوشتن در تک تک سلول هایم رخنه کرده. من قوه تخیل قوی و فیلترشکنی دارم. از واقعیت ها فراری و پناهنده به رویای شبم. من عاشق نوشتنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید