❗❕از زیرخاکیا ❗❕( only conversation)
پارت یکم
+ چرا انقد چشاتو باز و بسته میکنی و گوشاتو با دستات محکم فشار میدی؟!!
_ سرم...
+ سرت چی؟!
_ سرم یکم سنگینی میکنه؛ بنظرم اضافیه، باید از بدن کوفتهم جدا بشه¡
+ اعه این چه حرفیه؟!! اصن تابحال چشاتو دیدی؟! چقدر قشنگن!
_ چشام؟! قشنگن؟!
+ آره
_ الگی میگی... فقط برای خاطرِ نازکم، برای اینکه ناراحت نشم و سرمو با زبون تیره برباد ندم...
+ نه اصلن هم اینطور نیست؛ ببین دوستِ عزیز...
_دوستِ عزیز؟!
+ آره... ¡ تابحال چهرهتو توو آیینه دیدی، به خودت نگاه کردی؟!
_ نه... خیلی وقته که خودمو گم کردم، احساس میکنم وجود ندارم... خیلی هم خودمو نمی بینم¡
+ چرا؟!! مگه چه کاری داری مهم تر از خودت؟!
_کااار؟!! مهم؟!!... من اصن کار ندارم؛ فقط و فقط غمای آتیشی دارم، گاها هم حسای یخی میفروشم، درضمن گله هم دارم.. ¡
+ اهووم... از کي؟!
_ از کی نه؛ از چی؟!... از مغزِ زنگ زدهم¡
+مغزِ زنگ زدهت؟!! مگه مغزا هم زنگ میزنن؟! مگه مغزا هم مثل اون ماسماسکا هستن که تووشون آدمای دیگه زندگی میکنن؟!!
_ نه نه... اون یکی زنگ منظورمه!
+ کدوم؟!
_ همونایی که روو درِ ورودی نقش بسته بودن...
+ رو در؟!.... آهاان؛ اون برفکای گوگرد رنگ رو میگی!؟
_ برفکای گوگرد رنگ دیگه چه کوفتیان، منظورت رو متوجه نمیشه؟!
+ میگم همون زرق ورقای مادر مردهای که برجستگیه ظریفشون رو حس کردم وقتیکه از دستام بهشون میخوردن و میفتادن¡
_ اهوم... فهمیدم چی میگی ولی متوجه نمیشم، به هرحال همونایی که تو میگی...
+ خب باشه... ولی اونا چه ربطی به مغزِ تو دارن؟! مگه مغز تو هم مثل دره؟!
_ نه... اون یه اصطلاح بود؛ منظورم این بود که مغزم مثل یه دره فلزّی زنگ خوردهس، در واقع یجورایی بهم ریخته و فرسوده و پخش و پلاست...
+ بهم ریخته و پخش و پلا؟!
_آره
+ خب اینکه کاری نداره؛ سریع جمعش می کنیم؛ من خیلی بلدم؛ پدرم همیشه به من میگفت که اتاق بهم ریخته تو جمع کن و انقد شلخته پلخته نباش... منم سریع جمع و مرتبش میکردم....
_.. هههههه، نه احمقِ ریزه میزه، این بهم ریختنه با اون یکی فرق میکنه...
+چه فرقی؟!
_اون راحت جمع میشه ولی این خیلی خیلی کار میخواد و سخته¡
+ خب باشه انجامش میدیم و نیازی به قطع کردن سرت نیست¡
_خب مسئله همینجاست که سالها طول میکشه؛ شاید همین فردا بمیرم و مهلتی نباشه که اتاق ذهنمو جمع و جور کنم.... من میخوام بدون فکرای چرت مغزم، زندگی کنم، میخوام شورشِ افکار سمّی و کثیفِ در ذهنم رو برای همیشه سرکوب کنم... ¡
+ آهاان¡... پس مشکل اینه، اصن از این زوایه بهش نگاه نکرده بودم...
_ آره دیگه بعضی موقعها مشکل از زاویهس که باعث ایجاد خیلی از سوء تفاهم ها و قضاوت های بیجا میشه... ¡
(ادامه دارد...)
#ایهام
چنل تلگرام: ᴀʟғx@