سلام،
برای سه همسفر یک وعده غذا از راه رسید. آن سه تصمیم گرفتند به روش دمکراتیک این وعده غذا را صاحب شودند. قرار ابر این گذاشتند شب بخوابند و هر یک خواب مهم و جالبی را دید، غذا از آن او باشد. شب را به امید دین خواب را یا ساختن یک رویای جالب سر بر بالین گذاشتند. صبح شد از خواب برخاستند و در جلسه سه نفره شروع به تعریف خواب خود کردند. اولی گفت من دیدم که رفتهام بهشت و به دور از هر غصهای میهمان پیامبر هستم که با انواع خوردنیها و نوشیدنیها از من پذیرایی میشود. دوستانش گفتند بهبه چه سعادتی و چه میهمانی با شکوهی. دومی گفت اتفاقا من هم در عالم رویا میهمان امام بودم که وفور نعمت همه جا به چشم میخورد آزاد بودم از هرچه دلم خواست بخورم و بنوشم. اینجا نیز دوستان بهبه و چهچه گفتند. سومی گفت من در عالم خواب بودم که دیدم ندایی مرا بیدار کرد و در گوشم گفت: از چه خوابیدهای بی خبر، دوستانت در میهمانیاند و غرق در نعمت، بی خیال رویای عجیب و غریب شو. بلند شو و وعده غذا را نوشجان کنم. من هم ندای این هاتف را گوش دادم و بیدار شدم و غذا را خوردم. این حکایت شاید شرح حال کسانی باشد که در عالم رویا و خیال غرقاند و به دروغ و کلک سخن از رفاه ، اشتغال، پیشرفت و غیره میزنند و در باطن در کمین تصاحب نام و نان ومقاماند. در این میان نفر یا گروه سوم وقتی اوضاع را چنین میبینند از غفلت خوابزدگان و رویاپردازان استفاده کرده آنچه را که از راه رسیده، تصاحب و غارت میکنند. اگر حرف دل اختلاسگران و توجیه غارتگران را بهدرستی دریافت کرده باشیم همین است. میگویند: ما دیدیدم شما در عالم رویا غرقید ما منتظر نماندیم و زحمت خوردن این مائده آسمانی را کشیدیم و دعا گوی وجود شریف هستیم.10/2/00