بیست و پنج دقیقه پشت چراغ قرمز گیر کردن! عموماً شلوغ تقاطعیست اما این مقدار ترافیک اول صبح نامعمول، همان راه روزهای قبل بد نبود اما این تنوع طلبی ناشی از تصویرسازیهای غالباً منجر به غسل جوانان ایرانی حتی به مسیرهای رسیدن به محل کار هم سرایت کرده و نمیگذارد آدم یکبار آرام و بدون فکر به اینکه کدام مسیر و کدام لاین فلان خیابان زمان کمتری میبرد و حال بیشتری میدهد به مقصد برسد، سرکوب شده است دیگر. برای بار چندم چراغ سبز شد، هر سه دقیقه یکبار بیست ثانیه سبز میشد و گلّهای از ماشینهای پرعجله را راهی خیابان بعدی میکرد. تعیین میزان زمان مناسب سبز بودن مسیر از درک افراد مرتبط خارج است، یا از آن دستهای هستند که نمیدانند ترافیک چیست و از خط ویژه عبور کرده و به صورت سرباز سیلی میزنند آن هم در مملکت اسلامیشان! یا کلاً نمیدانند و نمیدانند. اگر بخت و اقبال همراهت بود و چندباری ناد علی میخواندی و به کودک سر چهارراه پیتزا میدادی و عکسش را با هشتگ #زنده_باد_انسانیت و #دین_من_انسانیت_است در اینستاگرام منتشر میکردی احتمال داشت کائنات به کمکت آیند و عابری را در این لحظات پرتنش زیر نگیری چون گوساله نمیفهمد که چه زمانی باید از خیابان عبور کند و چه زمانی نه. در نزدیکی محل کار بلواری بود که باید تا تهش میرفتی و دور میزدی و برمیگشتی به سرش تا برسی به ساختمان، از آن لقمه دور دهان پیچاندنهای روی مخ، از آن عبثکارها در ظاهر، لکن خلوت هم بود و میشد بیست متری خلاف رفت و در مصرف بنزین صرفهجویی نمود، هوا آلوده است و قطعاً تنها مقصرش این ماشینهای شخصی، دود هم کمتر تولید میشود. جای پارک برای ماشین پیدا میشد بهسختی، جاییکه اگر شانس میآوردی، روزی یکیدوبار بیشتر دزدی و خفتگیری نمیشد. آنها هم زحمتکشند و برای یک لپتاپ و گوشی ساده باید چهارنفری یک دانشجوی تنها را با قمه و چاقو خطخطی کنند تا هوس ماندن در کشور و خدمت به میهن به سرش نزند و خودشان تکهنانی آخر شب به خانه برند که کارشناس محترم صداوسیما دستور داده تا مردم قناعت کنند از آنجا که زوال ایرانیان مستمر بوده و شاهدان حاضر به شهادت که از حملهی مغول به این طرف نمودار خوشبختی در این مرز و بوم اکیداً نزولی و زندگی عادی دستنیافتنی.
البته که آن بلندپایهترین مقام غیرمسئول ناپاسخگو در برابر عملکردش به احتمال فروان نظری غیر از این دارد، چرا که اول حمایت میکند بعد رونق میدهد و بعد میخواهد تولید را بجهاند و در آخر سر هم مانعزدایی میکند اما خب مگر نباید اینکارها را برعکس انجام داد؟ شاید این کریستفر نولان، این بازی کننده با دم زمان و کیف کننده با ابعادهای بالاتر و خوابهای عمیقتر، تنتاش را از ایران ایدهبرداری کرده که بازگشت به عقب را با جلو رفتن زمان همراه کرده.
خلاصه سرتان را درد نیاورم، البته که اگر این توهمفروشان جدید را دنبال کرده باشید میدانید که سردرد داشتنتان دروغ است و الکی ادای حال بدها را در میآورید و دنیا گلوبلبل است، ناکسها در کارشان پیشرفت کردهاند، قبلتر اینکار را با مواد و مشتقات و سختیهایش انجام میدادند اما حالا با اکانتی در این لجنآبادها، مغزتان را میخورند و تمام تقصیرها را به گردنتان میندازند و میگویند آنچه باید اصلاح شود دیدتان به دنیاست!!! و نه خود دنیا.