مهدیه موحدراد
مهدیه موحدراد
خواندن ۹ دقیقه·۳ سال پیش

آینده‌ات را تغییر بده!

ذهن‌های نگران
روزهای دوران دبیرستان، کلاس‌های دوره کارشناسی، فعالیت‌های دانشجویی و غیر دانشجویی، حضور در بستر جامعه و هزاران اتفاق دیگر همه و همه بستر تأمل در این موضوع است که به کجا می‌رویم؟!
و وای به حال و روز کسی که نداند و یا بداند که مسیری که می‌رود مطابق خواسته‌اش نیست و شاید ناشی از جبر زمانه است... وای به حال و روز کسی که تمایلات گوناگون و استعدادهای فراوانش همچون اسب‌های متصل به یک درشکه هر کدام به سویی حرکت کنند و او حیران در این میان بماند که به راستی باید این اسب‌های چموش را به کدامین سو هدایت کند؟!
و کرختی و ترس از تغییر محیط دانشگاهی، مخالفت‌های اطرافیان، گذشتن از مسیرهای سهل‌الوصول پیش رو، اضطراب از ورود به یک محیط جدید همه و همه عامل ماندن و یا رفتن به نقطه‌ای باشد که می‌داند در آینده دور یا نزدیک انگیزه‌اش را برای ادامه راه از دست خواهد داد...

توانایی تغییر؛ جذاب‌ترین ویژگی انسان
اما این نکته ضروری است که هر انسانی می‌تواند یک روز بایستد، به گذشته و آینده خود بنگرد و تغییر را انتخاب کند. ما اولین کسانی نیستیم که تصمیم به تغییر می‌گیریم... ما اولین کسانی نیستیم که می‌ترسیم و احساس کرختی و ممانعت از تغییر می‌کنیم... ما اولین نیستیم. تغییر رسم آبا و اجدادی ماست و با همین رسم تاکنون رشد کرده‌ایم. تغییرها لزوما انقلابی نیستند هر چند انقلاب درونی گاهی ضروری است، اما بیشتر اوقات کمی تغییر جهت در حرکت اسب‌های نگران، ما را به مسیری مطمئن‌تر و بهتر هدایت می‌کند.

اسب‌های تازان: تخصص، استعداد و هدف
اگر بخواهیم همه عواملی که به ما در ساخت آینده کمک می‌کنند در یک جا جمع کنیم به این سه مورد می‌رسیم. سه اسب محرکی که اگر در یک جریان قرار بگیرند، کالسکه زندگی ما را در مسیری هر چند پرفراز و نشیب اما لذت‌بخش قرار خواهند داد. شناسایی این سه عامل و در نهایت تجمیع همه اهداف و استعدادها و تخصص‌ها در یک مسیر چیزی است که به ذهن ما نظم می‌دهد و در آن مسیر است که تمام سختی‌ها را به جان می‌خریم... هر چند همیشه اسب‌های چموشی وجود دارند که همراه نمی‌شوند!
از سوی دیگر محیطی که در آن زندگی می‌کنیم چقدر امکان تاختن را به ما می‌دهد؟ شناخت محیط به عنوان عامل چهارم و روحی که بر سه عامل دیگر اثرگذار است نیز امری ضروری است.

تخصص، تحصیلات و داشته‌ها
تخصص‌های ما تجمیع چیزهایی است که از گذشته آموخته‌ایم، مهارت‌های فنی، اجتماعی، هنری و یا مطالعات علمی، ادبی و مذهبی. همه و همه را باید روی کاغذ بنویسیم. داشته‌هایی که بعضاً به راحتی کسب نکرده‌ایم بعضی از روی عشق و علاقه و بعضی از روی اجبار بوده‌اند. تخصص‌هایی که بابت‌شان مدیون هستیم، به مردم به واسطه بیت‌المالی که صرف تحصیل‌مان شده، به سازمانی که به ما فرصت یادگیری این تخصص را داده، به خانواده‌ای که این تخصص را برای ما به یادگار گذاشته... همه و همه. تخصص، تحصیلات و داشته‌های ما بدون دِین نیستند... ما همواره مدیون کسانی هستیم که به ما آموخته‌اند و در رأس همه این‌ها مدیون خداوندی که ما را آفریده.

گاهی توسعه تخصص‌ها می‌تواند منجر به نوآوری و خلاقیت بیشتر شود. پس خیلی از اوقات لازم نیست من تخصصی که کسب کرده‌ام را کنار بگذارم بلکه از طریق ترکیب آن با تخصص‌های جدیدی که کسب می‌کنم می‌توانم اتفاقات جدیدتری را بیافرینم. دقیقا اتفاقی که در میان‌رشته‌ای‌ها می‌افتد. یا وقتی می‌خواهیم یک محصول خاص را به بازار عرضه کنیم که با بقیه متمایز باشد. حتی تحصیلات در خیلی از رشته‌های علوم انسانی بدون داشتن زمینه تخصصی فنی یا پزشکی مثمر ثمر نیست و این پیوندها می‌توانند اثرات شگفت‌انگیزی داشته باشند.
فقط به مدارک تحصیلی و یا گواهی شرکت در کارگاه‌ها نباید بسنده کرد، گاهی ما مهارت‌های خاصی داریم که به واسطه بودن در محیطی خاص کسب کرده‌ایم. پیشنهاد می‌کنم در مورد مهارت‌های نرم حتما مطالعه کنید و ببینید کدام یک از این مهارت‌ها را دارید. یکی از توانمندی‌های نرم مهم توانایی یادگیری است که احتمالا بخش زیادی از نوشته‌های من در آینده را به خود اختصاص خواهد داد!
هرچند گاهی لازم است کلا از بعضی از تخصص‌هایی که داشتیم دست بشوییم و پا در مسیر جدیدی بگذاریم، زیرا نه تنها ادامه بیشتر مسیر اشتباه باعث ظلم بیشتری به خودمان و دیگران می‌شود، بلکه تغییر آن در ما اعتماد به نفس و جوششی پدید می‌آورد که یک لحظه شاید همه را به تعجب وا دارد! این فرد واقعا همان فردی است که ما می‌شناختیم؟!

استعداد، بار امانت الهی
ما شخصیت‌های یکسانی نداریم بعضی از کارهای مدیریتی لذت می‌بریم و بعضی در چنین فضاهایی احساس گیجی و سردرگمی می‌کنیم. بعضی به دنبال انجام کارهای متهورانه‌ایم و بعضی از انجام روتین‌ها لذت می‌بریم. بعضی ذوق و قریحه هنری زیادی داریم و بعضی قدرت استدلال قوی و بعضی هر دو... و نکته مهم اینجاست که هیچ کدام بر دیگری برتری نداریم، اتفاقا این تفاوت‌های ما و تجمیع افراد متفاوت در کنار هم است که اتفاقات جدیدی و خارق‌العاده‌ای را رقم می‌زند!

روش‌های زیادی برای فهم استعدادها هست. از نگاه کردن به وجودی که خداوند برایمان خلق کرده تا انجام تست‌های مختلف استعدادسنجی و شخصیت‌شناسی. از میان تست‌های موجود آن موردی که بیشتر برای شناسایی مسیر آینده شغلی و تحصیلی مناسب است و زمان زیادی نمی‌برد و هزینه‌بر نیست، تست MBTI است. بعد از صرف حدود ۱۵ دقیقه می‌توانید خلاصه‌ای از شخصیت خودتان مشاهده کرده و با کند و کاو درونی و یا مطالعه تحلیل‌های موجود، کارهایی که از آن‌ها لذت می‌برید را شناسایی کنید. البته شخصیت انسان در طول زمان ثابت نمی‌ماند و ممکن است بر اثر تجربیات گوناگون تغییراتی داشته باشد. پس سعی کنید هر چند سال یک بار وقتی قصد گرفتن تصمیم مهمی برای آینده تحصیلی یا شغلی خود دارید مجدد این تست را تکرار کنید.
به تیپ شخصیتی بسنده نکنید، درصدها خیلی مهم هستند و سعی کنید کارهایی که پیش رویتان هست را با آن درصدها تطابق دهید. مثلا ببینید چه میزان درون‌گرا هستید و هر کدام از کارها تا چه حد نیاز به شخصیتی درون‌گرا دارد و ...

تیپ‌های شخصیتی ۱۶ گانه تست MBTI، برگرفته از سایت ۱۶ تیپ شخصیتی
تیپ‌های شخصیتی ۱۶ گانه تست MBTI، برگرفته از سایت ۱۶ تیپ شخصیتی

البته استعدادهای ما خلاصه در شخصیت نمی‌شود. درک هنری، قدرت تحلیل، قدرت حل مسئله و ... همه مواردی هستند که میزان استعداد ما را در حوزه‌های خاص نشان می‌دهند که این نقطه همپوشانی زیادی با مهارت‌های نرم ما دارد با این تفاوت که مهارت‌های نرم اغلب به صورت بالفعل درآمده‌اند ولی استعدادها بالقوه هستند و لزوما ممکن است بروز پیدا نکرده باشند یا مدیریت کافی بر آن نداشته باشیم.

هر چند تست MBTI تست در دسترس و شناخته‌شده‌ای است اما تست‌ها و روش‌های دیگری نیز وجود دارند و شاید یک سوال مهم این باشد که با این درصدها چطور انتخابی که دارم را راستی‌آزمایی کنم؟! به زودی قصد دارم یک مطلب درباره انواع تست‌های کمک‌کننده به این مسیر و چگونگی تحلیل تست با انتخاب‌های پیش‌رو بنویسم...

دغدغه‌ها، موتورهای محرّک
شاید بتوان گفت قوی‌ترین اسب که بقیه را به سمت خود می‌کشد و درشکه زندگی ما را هدایت می‌کند گرایشات و تمایلات ما هستند. اعتقادات قلبی که داریم، ارزش‌ها و هویتی که از خود ساخته‌ایم، دغدغه‌ها و تمایلات همچون موجودی نامرئی اما پر قدرت ما را به سمت خود می‌کشند. گاهی باید در این گرایشات کندوکاو کنیم، خوب‌هایش را نگه داریم و مخرّب‌هایش را کنار بگذاریم. گاهی زندگی به ما می‌فهماند چیزهایی که فکر می‌کردیم مخرّب هستند اتفاقا مفیدند و برعکس.
گاهی خانواده و جامعه بر سر راه دغدغه‌های ما قرار دارند که یا جلوی حرکت ما را می‌گیرند یا آن را به سمتی که می‌خواهند هدایت می‌کنند. فهم تخصص‌ها و استعدادها سخت نیست اما چیزی که سخت‌ترین است فهم مهم‌ترین کار، درک هدایت‌های بیرونی و جایگاهشان، سعی در استفاده از بستری که نقش سدّ را دارد برای ساختن مسیر عبور و رهایی از تمایلات غیرمحرّک است.
اگر بخواهیم یک دسته‌بندی مناسب ارائه کنیم این است:
۱. چه گرایشاتی از سوی خانواده و محیط به من تحمیل می‌شوند و چقدر درست هستند؟
۲. چه گرایشات و دغدغه‌هایی درون من هستند و به سبب تجربیاتم به دست آمده و چقدر درست هستند؟
۳. مهم‌ترین و اساسی‌ترین دغدغه‌ها و ارزش‌های من چه هستند که نمی‌توانم دست از آن‌ها بردارم؟
۴. کدام یک از مسیرهای پیش رو تطابق بیشتری با دغدغه‌ها و ارزش‌های فردی من دارد؟

همگامی و توجه به محیط
فرق دارد درشکه‌ای را در مسیر کوهستانی هدایت می‌کنید، یا در یک دشت، یا در مسیر یک رودخانه. سرعت حرکت، مسیر حرکت و حتی چگونگی هدایت به محیطی که در آن پا نهاده‌ایم، بستگی دارد. محیطی که در آن زندگی می‌کنیم، شرایط خاص خانوادگی که داریم، توانمندی مالی و جنسیتی که داریم کاملا با یکدیگر متفاوت است. شاید اصلا شرایط کار بیرون از منزل نداشته باشیم، شاید لازم باشد دست از ادامه تحصیل برداریم و به بازار کار پا بگذاریم. شاید لازم باشد کار پاره وقت داشته باشیم و شاید متأسفانه مجبور باشیم به سربازی برویم...

به جز مورد آخر! (که واقعا نظری در مورد آن ندارم...) در همه موارد دیگر می‌توانیم تلاش کنیم تا انتخاب‌هایی نزدیکتر با استعدادها و اهداف خود داشته باشیم هر چند قطعا محیط مطلوب ما نیست و شاید اصلا نیاز باشد محیطی که در آن هستیم را تغییر دهیم یا به مرور برای بهبود آن تلاش کنیم.

گاهی هم برعکس است و محیط به ما امکاناتی می‌دهد که می‌توانیم از آن‌ها در راستای اهداف خود استفاده کنیم. مثلا یک بستر نگارش مثل ویرگول!، شبکه‌های اجتماعی، یک موسسه یا شرکت که فضای کاری متناسب با اهداف ما را دارد، یک رشته تحصیلی که درس‌هایی متناسب با علاقه و هدف‌گذاری ما ارائه می‌کند، یک پروژه صنعتی همسو با علاقه‌های ما، یک کتابخانه نزدیک محل زندگی، یک شبکه ارتباطی از افراد با توانمندی‌های متفاوت، یا حتی بودن کنار کودکانی که مادر یا پدرشان هستیم، همه و همه مثال‌هایی از محیطی است که می‌تواند همسو با اهداف ما باشد. هر چند انتخاب‌های زیاد خود می‌تواند باعث سردرگمی و یا دور شدن ما از ایجاد یک مسیر تخصصی شود.

در مجموع باید حواسمان باشد ما در خلأ زندگی نمی‌کنیم و تصمیم نمی‌گیریم. توجه به امکانات محیطی و همینطور دست‌اندازهایی که محیط می‌تواند در مسیر ما ایجاد کند به ما کمک می‌کند با آگاهی بیشتری تصمیم بگیریم. حتما سعی کنید لیستی از این موارد برای خود تهیه کنید.

تصمیم: شلیک نهایی!
حالا که مجموعه‌ای از این موارد را در کنار هم جمع کردیم به نقطه واگرایی رسیدیم! حالا دیگر اسب‌ها هر کدام مسیری را نشان می‌دهند و شاید با همدیگر جدل کنند. انتخاب‌های زیادی ذهن ما را به خودش مشغول می‌کند. افراد زیادی اطرافمان هستند که هر کدام پیشنهاد ویژه‌ای برایمان دارند. توانمندی‌های درونی ما و میل به تغییر دارد مسیرهای جدیدی را پیش روی ما باز می‌کند. تصمیم‌گیری و قطعیت در این شرایط کار بسیار دشواری است!

ارزیابی تصمیم‌ها کار ساده‌ای نیست که در چند پاراگراف دیگر جمع شود و در مطلب دیگری در مورد آن خواهم نوشت. خلاصه عالمی (نوشته‌ای) دیگر بباید ساخت وز نو آدمی! از این واگرایی نباید ترسید، به قول حافظ:

در خلاف آمد عادت بطلب کام که من / کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست / آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم

انتخاب مسیر تخصصیتغییر رشتهخودشناسیانتخاب رشتهمسیر شغلی
یک عدد در جستجوی حقیقت | یک طراح محصول | در طلب ساخت دنیایی بهتر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید