محمد رهبری
محمد رهبری
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

چرا هنرمندان و ورزشکاران جایگاه به‌مراتب مهم‌تر و ویژه‌تری در میان مردم دارند تأثیرشان بیشتر است؟

منتشر شده در مجله آگاهی‌نو

اعتراضات پاییز 1401 ابعاد اجتماعی و سیاسی گسترده‌ای داشته است و نقطه عطف مهمی در سالیان اخیر محسوب می‌شود. این اعتراضات، تغییرات تدریجی زیر پوست جامعه ایران را عیان کرده است. روندهایی که سال‌ها درون جامعه در حال تحقق بود و در برخی از پژوهش‌ها و تحقیقات اجتماعی نیز نشان داده می‌شد، حال پس از این اعتراضات به چشم همگان آمده است. یکی از این تحولات در مسأله مرجعیت اجتماعی خودش را نمایان ساخته است.

اگر تا چند سال پیش و اواسط نیمه دهه نود اساتید دانشگاهی، نویسندگان و متفکران علوم انسانی جایگاه ویژه‌ای در میان گروه‌های مختلف مردم داشتند، حالا دیگر آن جایگاه ویژه از آن‌ها گرفته شده است و آن مرجعیت گذشته را ندارند. این امر در جریان این اعتراضات کاملا به‌چشم می‌آمد؛ جایی که بازیگران، هنرمندان و ورزشکاران جایگاه به‌مراتب مهم‌تر و ویژه‌تری در میان مردم داشتند و سخنشان نفوذ و تأثیر به‌مراتب بالاتری داشت. اما چرا چنین اتفاقی رخ داده است؟ در پاسخ به این پرسش، می‌توان به دلایل ذیر اشار کرد:

اول. از اواسط سال 96 به این سو و با افزایش نارضایتی نسبت به عملکرد دولت گذشته و بدبینی نسبت به رویه‌های اصلاحی در کشور، جایگاه اجتماعی نخبگان دانشگاهی نیز روندی نزولی را شروع کرد. اندیشمندان علوم انسانی و نخبگان دانشگاهی که تا پیش از این مروج اندیشه‌های اصلاحی و تدریج‌گرایی بودند، حالا خودشان متهم به ندیدن واقعیت و ایستادن در برابر تغییر شده بودند. افول اندیشه اصلاح‌طلبی تأثیرش را بر مرجعیت اجتماعی نخبگان دانشگاهی نیز گذاشته بود و به‌یکباره بخشی از جامعه ایران از گروه رویگردان شد. کسانی که از متفکران علوم انسانی رویگردان شده بودند، معتقد بودند رویه‌های آن‌ها و اندیشه‌های آن‌ها به محافظه‌کاری بیشتر دامن زده و یکی از موانع اصلی تغییر در جامعه است و به همین دلیل انتقادات و اعتراضات بیشماری را نسبت به آن‌ها بیان داشتند که همین امر نیز روند افول مرجعیت اجتماعی آن‌ها را تشدید کرد.

دوم. کاهش نفوذ اجتماعی نخبگان دانشگاهی و متفکران علوم انسانی، فقط به این دلیل نبود که از اندیشه‌های آن‌ها تلقی محافظه‌کارانه صورت گرفته بود. بسیاری از این افراد، در جریان انقلاب 57 یا پس از آن، نقش یا مواضعی داشتند که دیگر مورد پذیرش بخشی از جامعه نبود. این نقش‌ها و مواضع پیشین، از طریق اینترنت و شبکه‌های اجتماعی دوباره بازنشر می‌شد و جوانان و دانشجویانی که به‌صورت روزافزون، با دید انتقادی به انقلاب 57 و تحولات آن دوران نگاه می‌کردند نسبت به مواضع این اندیشمندان نیز بیش از پیش دچار تردید شدند. در واقع، نفوذ این اندیشمندان در دانشگاه کاهش یافته بود. در حالی که دانشجویان در دهه‌های هفتاد و هشتاد کاملا تحت تأثیر این متفکران بودند، حالا دانشجویان در سال‌های 96 تا 1401، کمتر از گذشته از این افراد می‌پذیرفتند چرا که نگاه این دانشجویان به انقلاب یا اسلام سیاسی، نسبت به پیشینیان خود، دچار تحول شده بود و در نتیجه با دیده انتقادی بیشتری به این نخبگان دانشگاهی نگریسته می‌شد.

سوم. افزایش روزافزون استفاده از شبکه‌های اجتماعی نیز بر کاهش مرجعیت و نفوذ اجتماعی متفکران و نخبگان دانشگاهی گذاشته است. اگر تا دهه‌های گذشته، امکان مطالعه مقالات افراد معدودی وجود داشت، حالا با فراگیری تحصیل‌کردگان علوم انسانی از یک سو و تولد رسانه‌های جدید در اینستاگرام، تلگرام و توییتر، هر روز شاهد مقالات تحلیلی و انتقادی متنوع‌تر و جدیدتری منتشر می‌شد که چه‌بسا کیفیت بیشتری از برخی مقالات اندیشمندان دهه‌های پیشین داشت. دسترسی عموم مردم، خصوصا فارغ‌التحصیلان دانشگاهی سال‌های اخیر به رسانه‌های جدید و بی‌نیازی به ارتباط با رسانه‌های سنتی، باعث شد تا مرجعیت نخبگان پیشین دانشگاهی بیش از پیش به چالش کشیده شود. حالا، بسیاری از دانشجویان تحلیل هم‌کلاسی‌های خود را در اینستاگرام و تلگرام می‌خواندند بجای این که مصاحبه طولانی با یک شخصیت برجسته دانشگاهی را بخوانند. حالا و با فراگیری رسانه‌های جدید، دوست یا هم‌کلاسی دانشگاهی فرصت نقد بی‌رحمانه نظریات متفکران علوم انسانی را داشتند و یک کاربر اینستاگرام یا تلگرام این نقدها را خوانده و از این طریق جایگاه بالای نخبگان سابق به چالش کشیده می‌شد. این تحولات در شرایطی رخ داد که نخبگان دانشگاهی از تکنولوژی روز عقب‌مانده و تعداد معدودی از آن‌ها می‌توانستند صدای خود را به دانشجویان و نسل جدید برسانند. در نتیجه، فاصله دانشجویان و متفکران علوم انسانی روزبه‌روز بیشتر شد.

چهارم. یکی از ویژگی‌های توسعه شبکه‌های اجتماعی، گسترش «سیاست رسوایی» در جوامع است؛ آن‌گونه که کاستلز توضیح می‌دهد، در این شرایط جدید، رسوایی نخبگان سیاسی به‌مراتب راحت‌تر از گذشته است. شبکه‌های اجتماعی ابزاری را در اختیار گروه‌های مختلف قرار می‌دهند که از طریق اخبار، چه جعلی و چه واقعی، مرجعیت اخلاقی رقبای خود را به‌چالش بکشند. ظهور این پدیده در جامعه ما نیز عیان است. با غلبه سیاست رسوایی، بسیاری از چهره‌ها در جامعه ما به‌نوعی رسوا تلقی می‌شوند و نوعی مرجعیت‌زدایی از کسانی صورت گرفته است که سابق بر این جایگاه ویژه‌ای در جامعه داشته‌اند. این امر خصوصا توسط گروه‌هایی در داخل و خارج از کشور که خواهان تغییر نظم موجود هستند تشدید شد و هر آن کسی که در این جامعه مرجعیتی داشت مورد هجوم دو جریان داخلی و خارجی قرار گرفت. بدین ترتیب، در طول یک مدت 4 ساله، هر آن کسی که پیش از این مرجعیت داشت درون شبکه‌های اجتماعی رسوا شده بود. تشدید ِ فرایند ِ مرجعیت‌زدایی درون جامعه ایران، محدود به جریانات سیاسی نماند و متفکران و اندیشمندان نیز به سبب اندیشه‌هایشان مورد حمله قرار گرفتند. کسانی که محبوبیت و نفوذ این چهره‌ها را مانعی بر سر راه خود می‌دیدند، در این مدت با کمک شبکه‌های اجتماعی به رسواسازی آن‌ها مشغول شدند و از این طریق مرجعیت اجتماعی آن‌ها را کاهش دادند.

پنجم. دلایل قبلی، به‌نوعی علت کاهش مرجعیت و نفوذ اجتماعی نخبگان دانشگاهی و متفکران علوم انسانی را توضیح می‌دهد؛ اما سؤال مهم دیگر این است که چگونه هنرمندان و ورزشکاران جایگزین آن‌ها در حوزه عمومی شده‌اند؛ در پاسخ به این سؤال باید نقش اینستاگرام را مهم تلقی کرد. در میان 100 کاربر ایرانی اینستاگرام با بیشترین فالوئر، هنرمندان و ستاره‌های ورزشی بیشترین درصد را شکل می‌دهند. با توجه به اهمیت روزافزون شبکه‌های اجتماعی، همین امر به آن‌ها وزن مهمی داده و نفوذ آن‌ها در جامعه را افزایش داده است؛ این در حالی است که بسیاری از نخبگان دانشگاهی، روشنفکران و متفکران علوم انسانی حتی در میان 1000 کاربر ایرانی با بیشترین فالوئر، جایگاهی ندارند. در نتیجه، ارتباط هنرمندان و ورزشکاران با توده‌های مردم سریع‌تر و راحت‌تر و ارتباط روشنفکران محدودتر و کمتر از گذشته شده است.


علاوه بر این، نسبت به اکثر هنرمندان و ورزشکاران در سالیان اخیر اعتبارزدایی نشده است؛ آن‌ها به‌واسطه شهرت و محبوبیت خود، نوعی اعتبار گرفته و در یک رابطه دو طرفه با عموم کاربران اینستاگرام و پاسخگویی به خواسته‌های آن‌ها و یا بعضی موضع‌گیری‌های اجتماعی و سیاسی در طول سال‌های گذشته، به‌مرور جایگاه ویژه‌تری در میان مردم پیدا کرده‌اند. همین امر باعث شده تا آن‌ها نفوذ به‌مراتب بیشتری از روشنفکران در حوزه عمومی پیدا کنند.

شاید بتوان در کنار عوامل فوق‌الذکر، دلایل دیگری نیز راجع به افول مرجعیت روشنفکران و افزایش سرمایه اجتماعی هنرمندان و ورزشکاران ذکر کرد. آنچه مهم است آن است که در جامعه شبکه‌ای و تحت سیطره شبکه‌های اجتماعی و تحولات اجتماعی حاصل از آن، مرجعیت اجتماعی گروه‌های مختلف تغییر کرده و پارادایم سنتی که دهه‌ها بر جوامع مختلف، از جمله جامعه ایران، حاکم بود دیگر به پایان خود نزدیک شده است. این تغییر پارادیمی در تحلیل تحولات اجتماعی و سیاسی باید فهم شود. بدون فهم این تحول پارادیمی، توصیف و توضیح ِ آنچه درون جامعه در حال وقوع است، از دقت لازم برخوردار نخواهد بود. در چنین جامعه‌ای، مرجعیت سریع متولد شده و سریع هم از میان خواهد رفت. بنابراین نمی‌توان با قاطعیت از تداوم جایگاه اجتماعی هنرمندان و ورزشکاران سخن گفت و ممکن است در آینده نزدیک چهره‌های جدیدی ظهور کنند. این تغییرات سریع در مرجعیت اجتماعی چهره‌های مختلف یکی از ویژگی‌های جدید جوامع است که فقط مختص به جامعه ایران نیست. در این پارادیم جدید، باید به مقولات اجتماعی از جمله مرجعیت اجتماعی با نگاه متفاوتی نگریست و چارچوب‌های سنتی به‌تنهایی نمی‌توانند توضیح‌دهنده این مقولات باشند.

شبکه‌های اجتماعیمرجعیت اجتماعیسلبریتیهنرمندانورزشکاران
دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی سیاسی- نویسنده کتاب شبکه‌های اجتماعی مجازی و آنومی‌های نوظهور در ایران و مترجم کتاب آشفتگی سیاسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید