این روزها، تجربهی همکاری من با هوش مصنوعی داره تغییرات جدی ای میکنه. دیگه فقط بحث توسعهدهندگی و کد زدن نیست؛ دارم سعی میکنم بیشتر نقش یک مهندس محصول رو ایفا کنم. تمرکزم رو از انجام کارهای روتین و رفع باگهای جزیی برداشتم و تمام تلاشم رو بردم به سمت تولید محصولاتی که تاثیر بیشتری روی دنیای نرمافزار بذاره. این تغییر رویکرد، باعث شده به جای غرق شدن در جزییات فنی، دیدگاه کلانتری نسبت به چرخهی حیات محصول داشته باشم و در تصمیم هایی که میگیرم یکم فکر عمیقتری پشتش باشه. دیگه ترسی از پاک کردن کد، یا تغییر دادن چیز هایی که نوشته شده ندارم. اگر از چیزی خوشت نیاد خب عوض میکنی.
چیزی که به شدت ذهنم رو درگیر کرده، فرآیند تصمیمگیری هوشمندانهی این سیستمهاست! از مرحلهی برنامهریزی اولیه گرفته تا اجرای نهایی، انگار با یک همکار همهفنحریف روبرو هستم که هم دانش فنی یک برنامهنویس حرفهای رو داره، هم دید استراتژیک یک مدیر پروژه. این ترکیب، سرعت تصمیم و توسعه رو به شدت بالا میبره. برای مثال، وقتی در مورد انتخاب یک معماری نرمافزاری مناسب دو به شک هستم، به من کمک میکنه تا بهترین تصمیم رو بگیرم یا در خصوص ترتیب انتخاب و برنامه ریزی برای توسعه امکانات در محصول به راحتی برات نقشه راه ارايه میکنه.
نکتهی قابل توجه اینه که این همکاری، به هیچ وجه محدود به کپی-پیست کردن کد یا اجرای یک سری دستورالعمل از پیش تعیین شده نیست. مهمترین درسی که از این تجربه گرفتم، "نگاه سیستماتیک" به چالشهاست؛ از تحلیل دقیق مسئله گرفته تا انتخاب هوشمندانهی راهکار و پیادهسازی درست و اصولی. انگار دارم یک نسخهی به مراتب پیشرفتهتر از تفکر مهندسی رو از یک هوش یاد میگیرم! این نگاه سیستماتیک در بلند مدت میتونه حداقل من رو به یک مهندس بهتر تبدیل کنه. مهندسی که واقعا داره مهندسی میکنه، میتونه بهتر و عمیقتر فکر کنه.