ویرگول
ورودثبت نام
مصطفی رستگار
مصطفی رستگاربرنامه نویس کامپیوتر و ازین جور مسخره بازی ها!
مصطفی رستگار
مصطفی رستگار
خواندن ۹ دقیقه·۹ ماه پیش

چرا همیشه خسته‌ایم؟ نگاهی علمی به خستگی در دنیای مدرن

چرا بیشتر ما دائم از خستگی شکایت داریم؟ مگر نه اینکه به اندازه‌ی کافی استراحت می‌کنیم و غذای کافی می‌خوریم؟ پس این بی‌حالی و کمبود انرژی از کجا می‌آید؟ در دنیای امروز، به نظر می‌رسد این خستگی‌ها حتی بیشتر هم شده‌اند؛ شاهدش هم افزایش چشمگیر فروش قهوه و نوشیدنی‌های انرژی‌زا است. واقعاً مشکل انسان مدرن چیست؟ چرا روز به روز احساس خستگی بیشتری می‌کنیم؟
و حالا به بررسی ویدیویی با نام "چرا هر روز خسته ایم و خستگیمون رفع نمیشه؟" از کانال یوتیوب "Chizomiz" می‌پردازیم.

دیگه نمی‌کشم
دیگه نمی‌کشم


در این مقاله، قصد نداریم توصیه‌های کلیشه‌ای مانند «بخورید و بخوابید تا خستگی‌تان رفع شود» را تکرار کنیم. اگرچه این موارد مهم هستند، اما به نظر می‌رسد انسان‌های امروزی کمتر با این مشکلات اولیه‌ی زندگی دست و پنجه نرم می‌کنند و در عین حال، خسته‌تر از نسل‌های گذشته هستند. بیایید کمی به عقب برگردیم و از منظر دوران باستان به این موضوع نگاه کنیم تا ببینیم ریشه‌ی این مشکل کجاست.

تصور کنید ۵ هزار سال پیش، انسانی در همین منطقه‌ای که ما زندگی می‌کنیم، مشغول زندگی است. با وجود فاصله‌ی زمانی بسیار زیاد، بدن، مغز و طرز فکر او دقیقاً مشابه ما بوده است. ۵ هزار سال در مقیاس تکامل زمان بسیار کوتاهی است و نباید تصور کنیم که آن‌ها از نظر هوشی یا توانایی‌های ذهنی با ما تفاوتی داشته‌اند. اما زندگی آن‌ها به مراتب متفاوت‌تر بوده است.

انسان باستانی ما با طلوع خورشید از خواب بیدار می‌شد. بلند می‌شد و اولین دغدغه‌اش پیدا کردن آب و غذا برای جلوگیری از تمام شدن ذخایر بود. او وارد جنگل می‌شد، میوه‌های مختلف را می‌چید، شاید حیوانی را شکار می‌کرد و در نهایت از رودخانه آب برمی‌داشت و به خانه‌اش برمی‌گشت. معمولاً این فعالیت‌ها دو تا سه ساعت بیشتر طول نمی‌کشید. این نشان می‌دهد که مغز آن انسان هم به خوبی کار می‌کرده، اما طرز فکر و دغدغه‌هایش بسیار ساده‌تر بوده است.

حالا بیایید به دنیای امروز بیاییم و ببینیم انسان‌های امروزی چه می‌کنند. بیشتر ما هم حدود ساعت شش یا هفت صبح بیدار می‌شویم، اما نه با نور خورشید، بلکه با صدای آزاردهنده‌ی آلارم موبایلمان. این شخص امروزی هم مانند انسان باستانی یک سری وظایف دارد که باید انجام دهد، اما به سادگی نمی‌تواند از خانه بیرون بزند. اول باید دوش بگیرد یا دست و صورتش را بشوید، اصلاح کند، مسواک بزند، لباس مرتب بپوشد و صبحانه درست کند و بخورد. تازه بعد از این همه کار می‌خواهد از در خانه بیرون برود. دقت کنید که تا همین لحظه چقدر کارهای مختلف انجام داده و مغزش تمام این مراحل را پردازش کرده است. بنابراین، مغزش خیلی زودتر از آن مرد باستانی شروع به کار کرده است. البته ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود؛ مغز او باید خیلی بیشتر از این‌ها کار کند. پسرش می‌آید و پول توجیبی می‌خواهد، همسرش یادآوری می‌کند که باید برای دکتر وقت بگیرد، و تازه متوجه می‌شود که بنزین ماشین تمام شده و باید به پمپ بنزین برود. خلاصه اینکه این مرد هنوز به محل کارش نرسیده، اما مغزش تقریباً خسته شده است. این کاملاً برعکس آن مرد ۵۰۰۰ سال پیش است که خیلی راحت وارد جنگل می‌شد و کارش را انجام می‌داد و برمی‌گشت.

در هر صورت، این فرد با هر مشکلی که هست، به سر کارش می‌رسد. فرض کنید شغلش کارمند حسابداری است؛ کاری که برای پیشرفت در آن باید دائماً فکر کند که چگونه کارها را به بهترین نحو انجام دهد تا مشکلی پیش نیاید. یا فرد دیگری را در نظر بگیرید که در یک کارخانه کار می‌کند و در خط تولید، در ماشین نصب می‌کند. او هم همین مراحل صبحگاهی را طی کرده تا به سر کارش رسیده است، اما به نظر می‌رسد که فکر او در طول روز نسبت به کارمند حسابداری، راحت‌تر است. البته کار فیزیکی او اصلاً آسان‌تر نیست، اما بار ذهنی‌اش کمتر است.

بعد از اینکه هر دوی این کارکنان حدود دو تا سه ساعت کار می‌کنند و ساعت به ۱۱ صبح می‌رسد، ناگهان احساس خستگی شدیدی می‌کنند. چرا انقدر زود خسته می‌شوند؟ یک انسان قاعدتاً باید ۱۶-۱۷ ساعت بیدار باشد و کار انجام دهد. چرا بعد از فقط دو سه ساعت این حس خستگی به سراغشان می‌آید؟ دلیلش این است که درست است که آن‌ها دو سه ساعت بیشتر کار نکرده‌اند، اما مغزشان بسیار بیشتر از این زمان فعالیت داشته است. همانطور که قبلاً توضیح دادیم، این خستگی ناشی از کار فیزیکی سنگین نیست – مثلاً کسی ۵۰ کیسه سیمان را بار وانت نکرده است. بلکه این مغز است که حسابی کار کشیده است و خسته شده است.

مغز یک انسان در حالت عادی حدود ۲۰% از انرژی بدن را مصرف می‌کند. اما اگر دغدغه‌ها و افکار زیادی وجود داشته باشد، این مصرف انرژی به مراتب بالاتر می‌رود. مغز انسان در تمام طول بیداری فعال است؛ چه روی مبل لم داده و مشغول بازی باشید، چه در حال انجام یک کار مهم باشید، یا حتی ورزش کنید، مغزتان دائماً در حال انتخاب کردن است: این کار را انجام بدهم یا آن کار را، این را بخورم یا آن را. کارشناسان می‌گویند که مغز هر انسان بالغی در طول روز باید برای حداقل ۳۵ هزار انتخاب تصمیم بگیرد. آیا این بدان معناست که مغز ما باید بیشتر از آن انسان باستانی فکر کند؟ با وجود اینکه بسیاری از کارهای ما به صورت اتوماتیک انجام می‌شود – ماشین لباسشویی، ماشین ظرفشویی، اجاق گاز، و برای رفتن به هر جایی سوار ماشین می‌شویم – آن انسان باستانی صبح که از خواب بیدار می‌شد، مجبور بود کلی از بدنش کار بکشد و تازه معلوم هم نبود با چه خطراتی روبرو شود؛ ممکن بود ناگهان یک راهزن یا یک خرس به او حمله کند. پس چرا او از ما سرحال‌تر بود؟

تمام این مشکل و خستگی انسان‌های امروزی به مغز برمی‌گردد. فکر کردن و انتخاب‌های مختلف باعث می‌شود که مغز ما همیشه در حال کار باشد. هرچه بیشتر فکر کنیم، فعالیت عصب‌های مغزمان بیشتر و بیشتر می‌شود. باید بدانید که مغز انسان حدود ۱۰۰ میلیارد عصب دارد که به انگلیسی به آن‌ها نورون می‌گویند. همین عصب‌ها هستند که یک شبکه‌ی پیچیده و پیشرفته می‌سازند که به ما اجازه می‌دهد سریع فکر کنیم و با فکر کردن تصمیم بگیریم. چیزی که باعث می‌شود ما بتوانیم این کارها را انجام دهیم، ماده‌ای به نام گلوتامات (Glutamate) یا انتقال‌دهنده‌ی عصبی است که ارتباط بین این دو عصب را برقرار می‌کند. سیگنال‌هایی که از یک عصب به عصب دیگر می‌روند، توسط همین گلوتامات منتقل می‌شوند. گلوتامات اجازه می‌دهد که این عصب‌ها با هم در ارتباط باشند.

هرچه مغز بیشتر کار کند، گلوتامات بیشتری هم باید جمع شود و فعالیت کند. تا جایی که آنقدر از مغز کار می‌کشیم که تمام گلوتامات‌ها بین عصب‌ها مشغول کار هستند، به طوری که محوطه اصلاً شلوغ می‌شود. این شلوغی باعث می‌شود فکر کردن برایمان سخت‌تر بشود. همین حالت است که وقتی ایجاد می‌شود، انسان احساس خستگی می‌کند، با وجود اینکه حتی یک کبریت هم از روی زمین بلند نکرده است و فقط مغزش کار کرده و خسته شده است.

این مشکل در تمام دنیا وجود داشته و دارد. به همین دلیل در بسیاری از فرهنگ‌ها، استراحت وسط روز رواج پیدا کرده است، به خصوص در کشورهای آسیای شرقی و مدیترانه‌ای دیده می‌شود که بین ساعت ۱۲ تا ۳ بعد از ظهر مدتی چرت می‌زنند و دوباره برای ادامه‌ی کار برمی‌گردند. دانشمندان می‌گویند این چرت وسط روز از همه لحاظ مفید است؛ چون مغز را بازیافت می‌کند و آن را برای افکار دوباره و تازه آماده می‌سازد. همچنین می‌گویند این استراحت برای قلب هم خیلی خوب است و دلیلشان این است که در فرهنگ‌هایی که وسط روز چرت می‌زنند، سکته‌ی قلبی بسیار کمتر است. امروزه ثابت شده که یک چرت حتی کوتاه، مثل مثلاً ۱۵ دقیقه، می‌تواند خیلی کمک کند. حالا شاید بعضی‌ها کارشان به گونه‌ای باشد که حتی ۱۵ دقیقه هم نتوانند استراحت کنند؛ مثلاً در آمریکا خیلی‌ها در این ساعات وقت استراحت قهوه دارند، یعنی حدود ۲۰ دقیقه وقت دارند که یک قهوه بریزند و بخورند. همین هم خیلی مؤثر است و باعث می‌شود چند دقیقه افکار از یک محیط خسته‌کننده دور شوند و به چیز دیگری فکر کنند.

همچنین، نظم در زندگی می‌تواند کمک شایانی به کاهش خستگی کند. نظم باعث می‌شود که فکرتان کمتر دغدغه داشته باشد و کمتر خسته بشود. منظم بودن باعث می‌شود استرس کمتری داشته باشید، چون با نظم، همه چیز سر موقع انجام می‌شود و افکارتان بی‌خودی درگیر نیست و مانند یک هواپیمایی که روی خلبان خودکار گذاشته شده، منظم پیش می‌روید. صبح که بلند می‌شوید، می‌دانید لباستان کجا آماده است، همه چیز منظم سر جایش است؛ برای همین فکرتان راحت‌تر است و کمتر خسته می‌شود. البته شاید این برای ما چندان جذاب نباشد، ولی آمریکایی‌ها می‌گویند غذای یک هفته را یکشنبه درست کنید تا در طول هفته نگرانی بابت غذا نداشته باشید.

درون مغز ما ماده‌ای به نام آدنوزین (Adenosine) وجود دارد. آدنوزین چیزی است که مغز را خسته می‌کند و در طول روز افزایش پیدا می‌کند و حس خستگی را بیشتر می‌کند. اگر مقاله کافئین را خوانده باشید، آدنوزین را خوب می‌شناسید. خلاصه‌اش این است که آدنوزین چیزی است که کافئین خنثی می‌کند و وقتی خنثی می‌شود، خستگی از بین می‌رود؛ برای همین است که بعد از قهوه احساس خستگی کمتری می‌کنیم.

حالا یک نگاهی هم به خوابمان بیندازیم. مهم‌ترین وسیله‌ای که می‌تواند خستگی را از بین ببرد، خواب است. هر انسانی ممکن است در هر ساعت خاصی بخوابد؛ یکی ۱۰ شب می‌خوابد، یکی ۱۲، یکی هم ساعت ۲ نیمه‌شب. اما هر ساعتی که می‌خوابید، باید حداقل ۷ ساعت بخوابید تا خستگی‌تان رفع شود. این حداقل میزان خواب است و کمتر از ۷ ساعت خواب کافی نیست (خودم 5-6 ساعت می‌خوابم :)) ). البته خواب هم چند نوع دارد: خواب با کیفیت، خواب کم‌کیفیت و خواب بی‌کیفیت. کیفیت خواب در اصل به عمق خوابتان ربط دارد. خیلی چیزها می‌تواند خواب را مختل کند که مهم‌ترینشان استرس، با شکم پر خوابیدن، و مصرف کافئین یا الکل قبل از خواب است. همه‌ی این‌ها کیفیت خواب را پایین می‌آورند و با وجود اینکه ۸ ساعت خوابیده‌اید، اما فردا سرحال نیستید و همش احساس خستگی می‌کنید. بسیاری از کارشناسان خواب می‌گویند امروزه بزرگترین مشکل خواب، نگاه کردن به تلویزیون، تلفن و کامپیوتر قبل از خواب است. این صفحات پرنور باعث می‌شوند که مغز احساس کند هنوز روز است و حس خستگی و خواب را به تعویق می‌اندازد. برای همین، به خواب رفتن سخت‌تر می‌شود و کیفیت خواب هم پایین می‌آید.

در پایان، امیدواریم این توضیحات علمی در مورد خستگی برایتان مفید بوده باشد. ما نمی‌گوییم که روش زندگی‌تان را به طور کامل تغییر دهید تا همه چیز بهتر شود، ولی شاید بتوانید از این اطلاعات استفاده کنید و کیفیت زندگی‌تان را ارتقا ببخشید. امیدواریم هیچ‌وقت خسته نباشید!

احساس خستگیافسردگیبرنامه نویسیاعصاب و روانخواب
۶
۰
مصطفی رستگار
مصطفی رستگار
برنامه نویس کامپیوتر و ازین جور مسخره بازی ها!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید