من یه جوون یا به قولی نوجوون17 سالم ! 17 سالگی معمولا تو زندگی افراد شروع مسیر زندگی پرفراز و نشیبه ! من یه نوجوون بی تجربم که فقط میخوام احساساتمو بنویسم تا حداقل بفهمم مشکلات زندگی همسنام (به خصوص خودم )که تازه اولای مسیره از کجا آب میخوره و اصلا چی هستن این به حساب مشکلات تینیجر بودن .
حرفای من گوشه ای از تجربه های یه نوجوونه که شاید شبیه زندگی خیلی از همسنای خودم باشه یا اصن شاید بتونه به افراد بزرگتر کمک کنه تا دیوونه های اطرافشونو بیشتر درک کنن .
خلاصه هرچند سالته دو دقیقه وقتتو بده و بخون . ممنون:)
چهل و خرده ای سالش بود بهم گفت : دختر خوب تو که هنوز اولای کاری هنوز جوونی چرا اینجوری میکنی ،چرا لذت نمییبری از زندگیت؟! شادباش، موزیک خوب گوش بده ،برقص، بیخیال این احوال بد !
گفتم : جوون دیگ؟ اره! اما نه وقتی که چیزایی دیدم که مامان وبابام تو 40 -50 سالگی دیدن . نه وقتی تجربه من به قولی جوون 17 ساله با مرد 40 ساله از شکست درونی یکیه !
اینا اغراق برای ثابت کردن بدبختیمون نیست اینا گوشه ای از تجربه واقعی ما نوجووناس .
مایی که حالا به هر دلیل راست و دروغ معتاد شدن و به بدبختی کشیده شدن بعضی همسنامونو دیدیم.
مایی که به دلیل تفاوت هامون هزاران هزار برچسب و حرف چسبوندن به دهه هشتادی بودنمون .
مایی که تو سن کم قضاوت شدیم :)
اینارو گفتم تا یکم بیشتر حواستون به این دیوونه هایی که اطرافتون وول میخورن باشه :)
بهش نیاز دارن:)