گوشهی قلبت برایم ، تخت حاضر میکنی؟
کنج آغوش تنت را سهم زائر میکنی؟!
با تو ام ! ای آنکه هر شب در همین ثانیهها
در سرم رزمایشی دشوار دایر میکنی!
در میان جزوه هایم جای قانون نام توست
یک وکیل پایه یک را مست و شاعر میکنی!
فاتح گیسوی پر پیچ و خمت تنها منم!
کوه نوری و مرا مانند نادر میکنی!
تو منِ دریا گریزِ در فرار از آب را،
کشتی پهلو گرفته در بنادر میکنی!
در ولا الضّالین حمدم خدشه ای وارد نبود
آخرش با عشق ، ما را رند و کافر میکنی!
آمدی ، بردی دلم را ، برنگشتی بعد از آن
در زمین و آسمان من را مسافر میکنی !
گرچه من در عشق ورزیدن کمی ناپخته ام،
دفتر مشقم شوی، زودم تو ماهر میکنی!
بر لبانم بوسه ای هر لحظه گر صادر کنی!
تا سحر من را تو بازرگان و تاجر میکنی!
✍ #سینا_عباسی
@Silence_in_chaos🦋