ویرگول
ورودثبت نام
رقیه
رقیه
رقیه
رقیه
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

معشوقه __ فراری __ استاد

همون طور که می دویدم به ساعت نگاه کردم . آخ خدا، برفنا رفتم، ساعتو!  من به تو چی بگم آقاجون آخه؟ االن اگه استاد مثل چی  پرتم کنه بیرون من چی کار کنم؟ فقط سه روز از دانشگاه اومدنم گذشته، این دیر اومدنم یعنی از همین اول سال ب ی نظمی که ازشم به شدت متنفرم.  به در کالسم که رسیدم نفس عمیقی کشیدم و سعی  کردم ضربان قلبمو آروم تر کنم. در نیمه باز بود واسه همین ی ه نگاه اجمال ی به داخل کالس انداختم. معشوقهی _فراری _   مـطـهـره
همون طور که می دویدم به ساعت نگاه کردم . آخ خدا، برفنا رفتم، ساعتو! من به تو چی بگم آقاجون آخه؟ االن اگه استاد مثل چی پرتم کنه بیرون من چی کار کنم؟ فقط سه روز از دانشگاه اومدنم گذشته، این دیر اومدنم یعنی از همین اول سال ب ی نظمی که ازشم به شدت متنفرم. به در کالسم که رسیدم نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم ضربان قلبمو آروم تر کنم. در نیمه باز بود واسه همین ی ه نگاه اجمال ی به داخل کالس انداختم. معشوقهی _فراری _ مـطـهـره


رمان
۴
۰
رقیه
رقیه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید