تمرین نوشتن در مورد یک موضوع:
میگویند خدایان اولین بیت را به شاعران الهام میکنند، اولین جرقه ایدهها را برای نویسندهها روشن میکنند. اولین تصویر را به نقاشها نشان می دهند.
گرفتن این الهامات همان پیوند خدایان با انسانهاست. شما از طرف خدایان برگزیداید، اما نه به خاطر داشتن نسب یا ویژگی ظاهری و ذهنی خاصی، بلکه فقط بخاطر مکث در اکنون.
هنرمند صداهای مزاحم درونش را ساکت میکند، افکار پریشان و نگرانی های دیروز و فردایش را رام میکند و اجازه میدهد ندای خدایان به شاهنشین قلبش وارد شود.
در برابر آن می ایستد و ساعت ها و روزها و ماه ها و گاها سال ها با همه چشم و هوش و حواس از آن پذیرایی میکند. خوب سوال پیچش میکند. چرایی و چطور و کجا و کی را و هزاران سوال از آن میپرسد. بعد آن را با ابزار هنر معنا میکند، تا نطفه کوچک بهشتی، درونش پرورش یافته و پا به دنیای آدمیان بگذارد.
الهامات همچون دانههای برف بیهمتا و زیبان. هیچ کدام شبیه دیگری نیست. مردم عادی فقط وقتی آنها بیشکل و یکدست کنار هم هستند میبینند، اما شما به عنوان هنرمند باید قبل از آب شدن و تمام شدن این لحظه بیتکرار، تکتک آنها را دریابید و ثبت کنید.
اگر به رسالت خود عمل کنید، در نهایت شما به درجه هنرمندی میرسید و اثر شما، تناسخ شما بعد از مرگ است که تا ابد زندگی میکند و رویای آدمی را برای زندگی جاویدان محقق میکند.
اگر به رسالت خود عمل نکنید، زندگی سختی خواهید داشت. الهامات مرده بلای جانتان میشوند و در ناخودآگاه شما به انتخاب خود مثل بچه ای ناخلف به هر چیزی تبدیل میشوند. مثلا: گریههای بی وقفه، عشق های سمی، التماس و زجههای اسفناک، شکستن گلدان، فریادهای دیوانهوار و بیماریهای روحی و جسمی و خوابیدن و خوابیدن و در نهایت هیچ شدن.