سین . ح
سین . ح
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

در ستایش افسردگی: بخش دوم، تشخیص افسردگی

در نوشته قبل سعی کردم افسردگی را تعریف کنم. اما نه صرفا یک تعریف خشک و خالی که گوگل تحویل مان میدهد. اینکه میروی ببینی دلیل سردردت چیست و دو دقیقه بعد با تشخیص تومور مغزی گوگل را میبندی.

بر اساس آنچه که من در این مدت متوجه شده ام اختلاف فاحشی بین اختلال افسردگی و احساس افسردگی وجود دارد. و صد البته آنچه من تعریفش کردم برداشت و تجربه من از اختلال افسردگی بود.

نکته مهم این است که تشخیص و بررسی تفاوت این دو باید توسط افراد متخصص در این زمینه صورت گیرد. که اگر فکر میکنید "چایی نبات" خود را برداشته و در صفحات مجازی دنبال تشخیص و درمان این موضوع بروید باید بگویم واکنش افسردگی این خواهد بود :(( تموم شد؟! خیلی تاثیر گذار بود.))

از آنجایی که روح و روان آدمی، کرانی ندارد و افسردگی بیماری این دو است پس برای پیچیدگی ها و وسعت این موضوع هم انتهایی وجود ندارد و اینجا دقیقا همان جایی است که ضرورت و حساسیت وجود روان درمانگر ها و افراد متخصص در زمینه بیماری های اعصاب و روان مشخص میشود.

احساس افسردگی همانطور که از اسمش مشخص است مجموعه ای از احساسات ناخوشایند است که من اسم آن را، اندوه با دوز بالا گذاشته ام. در لحظات مختلفی از زندگی، در پس همه ناکامی ها، شکست ها، نرسیدن ها و تحقیر ها و کمبود ها این احساس ممکن است سلام گرمی به ما کند. و بیاید و با ما دست بدهد و تا روز ها مهمان خانه مان باشد. اما به مرور که شرایط ناراحت کننده تعدیل میشود این احساس هم رفع زحمت میکند. ممکن است ناراحت باشیم. پریشان خاطر و بی حوصله. خسته و نیازمند سکوت. ممکن است بخواهیم یک برگه از خودمان آویزان کنیم که اینجانب خوب نیستم. لطفا تا مدتی به من دست نزنید. بگذارید در حال خودم باشم. شاید گریه کنیم. خیلی گریه کنیم. و باز هم گریه کنیم. که چه کسی گفته است گریه فقط برای زن هاست؟ که مرد که گریه نمیکند. این اشک ها یعنی هنوز امیدی به این قلب است. که یعنی ما انسانیم و زنده. که سنگ نیستیم. که سخت نیستیم.

در تمامی این موارد ما احساس افسردگی داریم. و احتمال اینکه اختلال افسردگی داشته باشیم کم است که باز هم باید "چایی نبات" را روی میز گذاشته و با افراد متخصص مشورت کنیم.

و اما...

اختلال افسردگی

بر اساس آنچه کتاب آسیب شناسی روانی بر اساس DSM-5 گفته است؛ اختلال افسردگی با دوره هایی در زندگی فرد مشخص میشود که نشانه و عنصر اصلی این دوره ها داشتن خلق غمگین یا ملالت است (البته نه همین سادگی)

یکی از انواع اختلالات افسردگی، اختلال افسردگی اساسی است. برای اینکه بگوییم فردی مبتلا به این اختلال است، باید در بیشتر مواقع در طی 2 هفته از بین 9 نشانه زیر حداقل 5 تای آن را داشته باشد به شکلی که این تغییر محسوس در خلق و خو را بتوان نسبت به روز های دیگر حس کرد. به علاوه فرد در طی این 2 هفته باید تقریبا هر روز این نشانه ها را داشته باشد.

  • داشتن خلق افسرده در بخش های عمده ای از روز
  • کاهش محسوس علاقه و اشتیاق در انجام فعالیت های روزانه
  • کاهش وزن غیر عمدی یا کاهش و افزایش محسوس در اشتها
  • بی خوابی یا پر خوابی
  • سرآسیمگی یا کندی روانی
  • خستگی و نبود انرژی
  • داشتن حس بی ارزش بودن و حقارت
  • مشکلات تمرکز
  • داشتن فکر، برنامه و اقدام خودکشی

و از همه مهم تر، این نشانه ها زمانی نشانه بیماری هستند که تحت تاثیر بیماری جسمی یا عوارض داروهای پزشکی نباشند و کاملا جریان عادی زندگی فرد را مختل کرده باشند.

شیوع این اختلال در افراد 18 تا 25 سال است.

یکی دیگر از انواع این اختلال، اختلال افسردگی مداوم است. در طی این بیماری فرد نشانه های بالا را به شکل محدود ولی طولانی مدت دارد. به طوری که نشانه های باید حداقل 2 سال در فرد دیده شود. ولی نشانه ها آنقدر حاد نیست که آن را اختلال افسردگی اساسی نامید. به علاوه در طی این دو سال فرد هیچگاه بیشتر از 2 ماه نباید بی نشانه باشد. از نشانه های این اختلال میتوان به موارد زیر اشاره کرد:

  • بی نظمی خواب و اشتها
  • انرژی کم و خستگی
  • عزت نفس پایین
  • مشکلات تمرکز و تصمیم گیری
  • حس غم و ناامیدی

که بیشترین میزان شیوع آن هم در افراد بین 45 تا 59 سال است.

در این کتاب که برای روان درمانگر ها جزو کتب مورد علاقه و مرجع است، اختلالات افسردگی پیش از قاعدگی، دو قطبی (تناوبی از دوره های افسردگی و دوره های سرخوشی) و اختلال ادواری خو (دوقطبی با دوز پایین) از دیگر انواع اختلالات افسردگی هستند.

اگر با خواندن مطالب بالا یاد خودتان افتادید. نشانه ها را شمردید و متوجه شدید تقریبا اکثر آن ها را تجربه کرده اید حتما به روان درمانگر مراجعه کنید. دلیل اهمیت این موضوع این است که نباید خودمان به خودمان برچسب افسردگی بزنیم. شاید نباشیم. شاید هم باشیم. تشخیص این ها بر عهده ما نیست.

اصلا نباید اسم هر حال بدی را افسردگی بگذاریم. افسردگی خیلی فراتر از گهگاهی ناراحت و ملول بودن است. اینکه اگر یک هفته ای است مثل قبل حالمان خوش نیست پس افسردگی گرفته ایم، توهین به جناب افسردگی است. از طرفی نباید وجود این نشانه ها را نادیده بگیریم و فکر کنیم خود به خود خوب میشود. هر کدام از اینها برای ما سرنخ هستند. در نوشته بعد به طور مفصل درباره این سرنخ ها صحبت میکنم...

یکی از مهم ترین نکاتی که وجود افراد متخصص در پروسه تشخیص و درمان این اختلال را جدی میکند این است که اختلال افسردگی کم پیش می آید که تنها باشد. اختلال اضطراب و اختلال هراس از متحدین سرسخت این بیماری هستند. و در مواردی حتما در کنار مشاوره باید مداخله دارویی صورت گیرد.

باری، امروزه دسترسی به افراد آگاه و دارای تخصص در این زمینه بسیار راحت شده است. میتوانیم از خدمات مشاوره ای آنلاین و تلفنی استفاده کنیم. با افراد کار بلد مشورت کنیم و "چایی نبات" را در کنارش ادامه دهیم. البته خواندن نوشته های من هم خالی از لطف نیست :)

ادامه دارد...

ورژن دیگر در ستایش افسردگی


در ستایش افسردگی: بخش اول، افسردگی چیست؟

افسردگیتشخیص افسردگیاختلال افسردگیاحساس افسردگی
تهش آسمون آبیه؛ تهش ما خوب میشیم https://t.me/In_praise_of_depression
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید