پس از برخورد تایتانیک به کوه یخ، کاپیتان و افسران ارشد روی عرشه جمع شدند و معمار تایتانیک نقشهای از کشتی را باز کرد. همه نگاهها بر ساختار اسکلت کشتی عظیم و "غرق نشدنی" که در مقابل آنها باز بود متمرکز شد. همانطور که معمار به آسیبی که در امتداد سمت راست بدنه اتفاق افتاده بود اشاره کرد، همه متوجه شدند که آسیب جدی است. تنها چند ثانیه طول کشید تا کاپیتان بهترین اقدام را تعیین کرد - رها کردن کشتی. نقشه کشتی، چارچوب مرجع مشترک و قابل درک برای کاپیتان و افسرانش فراهم میکرد.
چه میشد اگر میتوانستیم تصمیمات کسب و کاری را به این سرعت و با چنین اطمینانی بگیریم؟
همانطور که سازمان ها و صنایع روز به روز پیچیدهتر می شوند، نیاز به واکنش سریع به مسائل اساسی افزایش یافته است. یکی از ویژگیهای مشترک سازمانها، نیاز به عیبیابی سریع مسائل، ایجاد استراتژیها و استقرار راهحلهایی بر اساس درک مشترک از علت اصلی مشکل است. اغلب سازمانها فاقد دیدگاه مشخص و مورد توافق عمومی نسبت به سازمان خود هستند و این میتواند تحلیل موقعیت را مختل کند، تصمیمگیری را فلج کند و استقرار راهحلها را تضعیف نماید.
اغلب اوقات، مدیران اجرایی نمیتوانند به علت اصلی یک مشکل دست یابند و مدیریت مجبور است چندین طرح را تأمین مالی کند، به این امید که یکی از آنها بتواند مشکل اصلی را حل نماید. در برخی موارد نیز، به هیچ وجه تصمیمگیری نمیشود، زیرا مدیریت در مجموعهای از جلسات به دام افتاده است و علت و معلول مسائل کلیدی را بازگو میکند.
بدترین سناریو منجر به تصمیمات کورکورانه برای سرمایه گذاری گزاف در فناوری با این وعده مبهم میشود که مجموعه ای جدید از سیستم ها مشکلات کسب و کاری شما را حل خواهد کرد. در هر یک از این سناریوها، دلیل عدم تصمیم گیری، ناتوانی در بیان علت اصلی و پاسخگویی لازم به طیف گسترده ای از مسائل با پیامدهای نهایی است.
مدیران فاقد طرحی رسمی از شرکت هستند - طرحی که تجزیه و تحلیل سریع موقعیت را تسهیل میکند، علت اصلی مسائل مهم را آشکار میکند و کمک میکند تا دامنه اثر هر یک از راهکارها را قبل از اجرا ارزیابی نماییم.
این نقشه ها و طرح ها در ذهن هیچ کسی نیست. حتی اگر هم بودند، هیچ وسیلهای برای افشای دیدگاههای مختلف کسب و کاری که بتواند مبنایی برای استدلال، برنامهریزی و استقرار باشد، وجود ندارد. سازمانها روز به روز پیچیدهتر شدهاند که افراد به تنهایی نمیتوانند با دانش ضمنی به طور کامل علت و اثرات مسائل پیچیده را درک کنند و دامنه کامل، تأثیرات و ریسک راهحلهای پیشنهادی را - بدون نقشهای از کسبوکار، بیان کنند.
بدتر از آن، زمانی که تصمیمها از طریق لایههای مدیریتی و بین واحدهای کسب و کار گرفته میشوند و ارتباط برقرار میکنند، توانایی تیمهای استقرار برای بزرگنمایی بر روی دیدگاههای دقیقتر مسائل و راهحلها مبهم و اغلب دور از هدف است. نه تنها طرح سطح بالایی برای تجزیه و تحلیل اجرایی و تصمیم گیری وجود ندارد، بلکه هیچ طرح اساسی برای تسهیل برنامهریزی و اجرای دقیق این تصمیمات وجود ندارد.
حتی زمانی که تیم ها در درک و اجرای یک پروژه معین موفق هستند، معمولاً چندین ابتکار عمل دیگر با هدف پرداختن به همان موضوع وجود دارد که ممکن است نتایج متناقضی را به همراه داشته باشند. در برخی موارد، پروژه ها در اهداف متقابل با پروژه های دیگر در بخش های مختلف شرکت کار می کنند.
عملکرد اضافی و ساختارهای سازمانی یک واقعیت در شرکت امروزی است. مطالعات نشان میدهد که افزونگی در بین سازمانها بیداد میکند. یک پروژه تحقیقاتی IBM که در میان مجموعهای از مؤسسات مالی انجام شد، نشان داد که 60 تا 80 درصد از یک مجموعه عملکرد معین را میتوان در بخشهای دیگر شرکت نیز یافت.
Source: Business Architecture - The Art and Practice of Business Transformation