
فکر نکنید هر وقت میگیم یک کسبوکار مشکل مالی داره، یعنی حتماً بیپوله! نه. خیلی از شرکتها و کارخونهها پول زیادی دارن، اما مشکل اینه که این پول انگار توی یک غربال ریخته میشه و کسی نمیدونه دقیقاً کجا میره و چرا سودی باقی نمیمونه.
نظام مالی ناکارآمد مثل این میمونه که جیبهای شلوار شما پاره باشه. شما هر چقدر هم داخلش پول بریزید، آخر شب میبینید هیچی نمونده. دلیلش اینجاست:
۱. جریان نقدینگی داغون (نقدینگی یعنی "نفس کشیدنِ پول")
وقتی یک کسبوکار سودده هم باشه، اگر پولِ نقد سر موقع به دستش نرسه، میمیره!
فروش زیاد، جیب خالی: شاید کلی کالا فروخته باشید، ولی اگر مشتریها چکهای ۳ ماهه و ۶ ماهه داده باشند، عملاً الان پول ندارید که مواد اولیه بخرید یا حقوق کارمند رو بدید.
بدهیهای سنگین: اگه چکها و تعهدات شما سر ماه زیاد باشند، و پول نقد به موقع وارد نشه، مجبور میشید با قرض یا وامهای گران کار رو بچرخونید. این یعنی پول اصلی شما داره صرف سود بانک و بدهیهای بیجهت میشه.
۲. نمیدونیم کجا داریم ضرر میکنیم! (گزارشهای کور)
بزرگترین ایراد نظام مالی قدیمی، اینه که مدیران به موقع و شفاف نمیبینن چه خبره.
هزینههای پنهان: شما فکر میکنید یک محصول رو با ۱۰ هزار تومان تولید میکنید، اما چون هزینههای جانبی (مثل ضایعات، برق زیاد، یا دستمزد اضافی) رو دقیق حساب نمیکنید، در واقع دارید ۱۵ هزار تومان هزینه میکنید و خودتون خبر ندارید!
تصمیمگیری با حدس و گمان: مدیر برای خرید یک دستگاه جدید یا اضافه کردن یک خط تولید، بهجای اینکه به گزارشهای سود و زیان دقیق نگاه کنه، بر اساس "تجربه" یا "حسش" تصمیم میگیره. خب معلومه که این حدس و گمان دیر یا زود سازمان رو به چالش میکشه.
نبود بودجهبندی: یک سازمان سالم دقیقاً میدونه ماه بعد چقدر پول میآد و چقدر باید بره. اما در یک سازمان مریض، هر کسی هر وقت دلش خواست خرید میکنه و کسی مسئول نظارت نیست. این بیانضباطی مالی بزرگترین سوراخ جیب شماست.
خلاصه:
پول گم میشه، نه خرج. این یعنی پول هست، اما به دلیل عدم انضباط، عدم شفافیت و مدیریت ضعیف جریان نقدی، درست هدایت نمیشه. تا وقتی که با حساب و کتاب دقیق جلوی این هدر رفتها گرفته نشه و ندانید هر ریال کجا وارد و خارج میشود، احیای کسبوکار عملاً غیرممکن است.