
واقعیت اینه که هیچ کارخونهای یک شبه ورشکست نمیشه یا یک شبه از اوج نمیافته. مثل یک آدم که ناگهان تب نمیکنه، یک کسبوکار هم آروم آروم مریض میشه. اینطور نیست که یک روز صبح بیدار بشی و ببینی یهویی سودت صفر شده!
مشکلات مثل علفهای هرز، یواشکی توی بخشهای مختلف سازمان ریشه میدوانند. شاید اولش فقط یک تأخیر کوچیک توی خط تولید بود، یا یک سوءتفاهم ساده بین دو تا مدیر. اما وقتی این "دردهای کوچک" هی جمع میشن و کسی جدیشون نمیگیره، کمکم تبدیل به یک "بیماری مزمن" میشن.
حالا بیا ببینیم این بیماریهای سازمانی معمولاً از کجا میان. دلایلش اغلب به چند تا ریشه اصلی برمیگرده که خیلی از مدیران دیر متوجهش میشن:
مدیریت کُند و قدیمی: شاید مدیر مجموعه هنوز با روشهای ۲۰ سال پیش داره کار میکنه و هیچ علاقهای به یادگیری چیزهای جدید نداره. در نتیجه، تیمها بیانگیزه میشن و سازمان نمیتونه خودشو با سرعت بازار وفق بده.
پول گم میشه، نه خرج! گاهی وقتها مشکل مالی نیست، بلکه نظام مالی ایراد داره. نمیدونیم پول کجا خرج میشه و کجا ضرر میکنیم. مثل این میمونه که ته جیبت یه سوراخ بزرگ باشه و ندونی چرا هی پولت تموم میشه.
جنگ داخلی یا بیانگیزگی کارکنان: وقتی آدمهای کلیدی یک سازمان از کارشون راضی نباشند، یا هر روز در حال جنگ و درگیری با هم باشند، عملاً انرژی سازمان هدر میره. محصول با کیفیت رو این آدمها تولید میکنن، اگه حالشون خوب نباشه، معلومه که کارخونه هم مریض میشه.
محصول یا خدماتِ تاریخ مصرف گذشته: دنیا داره سریع عوض میشه. اگه محصول یا خدمت شما دیگه نیاز مشتری رو برطرف نمیکنه یا رقیب شما داره با قیمت بهتر و کیفیت بالاتر میفروشه، یعنی کارت تمومه.

پس هدف اول ما اینه که دقیقاً این ریشهها رو پیدا کنیم. قبل از اینکه به فکر احیا و نجات باشیم، باید بفهمیم درد دقیقاً کجاست تا بتونیم درست و اساسی درمان رو شروع کنیم. هیچ دکتری بدون تشخیص دقیق، دست به عمل جراحی نمیزنه!