کمی آهسته تر از غروب، برایم آرام تر بدرود بگو... هم آوای قافیه های کودکی،
باز باران با ترانه! سال هاست برایم گردش یک روز شیرین نیامده..
بی آنکه بخواهم باران می بارد..
با همان ترانه..
سال هاست چشم های کودکی ده ساله در من، از تو برایم می گوید.
بهاری بود روز هایمان..شکوفه های همیشه بهار..
چه شعری داشت نگاهت!..
من به خوبی تمامَت را بَلَدَم!!
خودت می دانی که رقصِ واژه های آشتی را با تو آموختم..
کاش نقاش تو را پیدا می کردم،..
از آن روز ها که مرا در خود تبعید کردی،کسی را ندیده ام..
نمی دانم..
فکر می کنم..
به تو فکر می کنم..
حنجره سوخته از داد..
کاش اولین دیدار بین ما رخ نمی داد..
کاش آن روز، دستانت را کنارِ جویِ آب نمی گرفتم..
" ای کاش تو را به آغوشم دعوت نمی کردم.."
مردن آدمایی که دوسشون داریم مثل سم میمونه.