لحظه سال تحویل هر آدمی قلبش تاپ تاپ میکند، حتما لب سفرهای نشسته و دارد به سیر و سرکه و سمنو مینگرد ، شاید قرآن را گشوده و یا تفالی به حافظ بزرگ زده است.
اگر تنهاست فکر عزیزانش هست و اگر میان جمع است دارد لذت میبرد.
آنهایی که تلویزیون دولتی دوست ندارند با شبکه های ماهوارهای با رقص با جام و پیاله ،ثانیه میشمارند و آنهایی که تلویزیون دولتی نگاه میکنند منتظرند که یا مقلب القلوب آغاز شود.
من اما هنگام سال تحویل در هیچ کدام از این موقعیتها نبودم.
پشت فرمان اتومبیل میان شاهرود و دامغان دنبال جایی میگشتیم که بایستیم و سال کهنه را تحویل بدهیم و سال نو را تحویل بگیریم .
خوشحال از اینکه پلیس راه شاهرود را با موفقیت رد کردهایم ، چه که ما افغانهای بی جواز سفر، خود را به دل جاده زدهایم .
بزودی جایی پیدا میشود پر از خس و خاشاک ، همراه با مقداری سبزی ، همین کافیست برای ریختن قر کمر و شادی و دعا و ثنا که خداوندا حال دلمان
را خوب کن .
پلیس راه شاهرود پر از داستانهای رنج و محنت مهاجران افغان است .قصه هایی که جمع میشوند و در دل و ذهنت غول بی شاخ و دمی درست میکنند که در مسیر سفرت ایستاده و مدام نعره میزنند.
سین سبزوار را رد کردهایم و به دامغان نرسیدهایم اما من به دو غول دیگر می اندیشم سین سمنان و سین سرخه ، دو جایی که پلیس راههای معروف دارد برای ما افغانها .
اما اکنون لحظه سال تحویل است پس بی خیال همه اینها ، میگویند در لحظه زندگی کن ، آن هم حالا لحظه سال تحویل ، میان غولها در سرزمینی که رفتنت به آن مجاز نیست . کردی و ترکی و افغانی و سامبا رقصیدیم کنار جاده ، و آرزوهای خوب خوب کردیم و دوباره براه افتادیم.
از تلگرام نامه های از گلشهر
https://t.me/GolshahrLetters