هر آنچه مهربانی را که دور نگه داری از خود، شانههای خویش را سنگین تر ساخته ای و غمِ زنده نبودن شاید دیر اما بی شک ریشه دوانده، تو را میبلعد. حال اما میتوان مهربانی را داشت، اما نه از آن گونهی ارزان و بی ارزش؛
وقتی از مهربانی سخن میگویم منظورم یک لبخندِ ساده و گاه استفاده از لفظ " جانم " صرفِ احترام گذاشتن نیست. من از اصالت سخن میگویم، اصالت اما درونی، قوی و پر ابهت است. اما چگونه میتوان اصیل، مهربان بود؟ بیایید کمی از مهربانی سخن بگویم که اصالت ندارد:
مهربانی را صرفِ مهربانی انجام ندادن! سادهست، نیست؟ وقتی از بدوِ شروعِ هر دوستی، شروع میکنید به تولید توقع به روش های مختلف، شما اصالتِ رفتارِ خویش را از دست دادهاید. وقتی به واکنشِ طرفِ مقابل به مهربانیِ خویش از قبل فکر میکنید، وقتی میگویید شاید روزی به دردم خورد، وقتی میگویید من به او لبخند زدم و چرا او به من لبخند نزد و بسیاری فکر های غیرِ اصیلِ دیگر که میتواند ایجادِ توقع کند. و این ایجاد توقع جدای هر چیزی، ابتداییترین آسیب را به شما میزند:
توقع، شمشیریست که به آینه میزنید!
شما برای خویش هم ایجادِ توقع میکنید: چرا من با آنها مهربانم و آنها با من مهربان نیستند؟ و بسیاری خود خوری های دیگر.
بیایید یک قدم پیش برویم و قدم بر جهانِ مهربانیِ اصیل بگذاریم:
بدونِ توقع و فقط برایِ مهربانی، مهربان باشید. میخواهید ساده ترش کنم؟ چشم بسته یک شاخه گل هدیه دهید، چشمانتان را ببنید و لبخند بزنید، کمی نشنوید و بگویید جانم و انگار خود را از جهانِ واکنش ها جدا کنید و به جهانِ کنش های صرف قدم بگذارید:
فقط بخاطر مهربانی، مهربان باشید
یک مهربانیِ اصیل را میتوان دوست داشت، میتوان با اطمینان آن را قبول کرد و میتوان در برابرش رها رفتار کرد:
مرگِ انسان، مرگِ غرور است
آنگاه ک میدانی دیگر خواهی رفت
و مهربان میشوی
عشق می ورزی
لبخند میزنی
و رها رفتار میکنی
آنگاه که ابتدا غرورت میمیرد و تو...
متولد میشوی و گاه دیر شدهاست
و چقدر تلخ است که گاه
مرگِ غرور، تولدِ حسرت است.
شب و روزگار خوش.
وحید ح زرقانی
پ.ن یک: اینکه مسیر چه باشد را شما انتخاب میکنید، اما گاه جبر زندگی ریشه میدواند، مواظب باشید.