صبح زود، آفتاب هنوز کامل طلوع نکرده بود که پای بر سفر بستیم، صبحی دل انگیز، خنک و تهرانی خلوت.
در آستانهی طلوع خورشید تهران را به قصد دامغان بدرود گفتیم، حوالی ساعت ۹ صبح در منزلگاهی، صبحانه خوردیم، از کنار سمنان گذر کرده و ساعت ده صبح به دامغان رسیدیم. جاده که نامش اتوبان امام رضا است، محل تردد زائران مشهد بوده و تمام راه برای آنها طراحی شده است اما در مقایسه با مسیر تهران-اصفهان بسیار کم امکانات است.
اولین مقصد ما که عکسهای اول متعلق به آن است، مسجد تاریخانه دامغان بود، مسجدی ساسانی که به روایتی قدیمیترین مسجد ایران است. اثری از گنبد در آن نبود، یا ساخته نشده بود و یا گرد زمان از دامان زمین پاکش کرده بود، اما مناری داشت به غایت زیبا، با آجرچینی بینظیر که خطوط بنایی ساخته شده از آجرچینی اش، انسان را به حیرت وا میداشت.
مقصد بعدیمان، برج چهل دختر، که آنهم اثری آجری، زیبا و پنهان شده پشت یک امامزاده بود. باد بسیار شدیدی درگرفت که نه تنها انسان بلکه مرکب چهارپای آهنی ما رانیز با چهار سرنشین از روی زمین بلند میکرد.
برای استراحت، به خانه بومگردی ترمه خاتون در قلعه عربها قوشه به فاصله ۲۶ کیلومتری دامغان رفتیم. خانهای باصفا، صاحبخانهای با صفاتر و اتاقهایی قدیمی که بوی کویر میداد و میشد در آن به سالهای دور سفر کرد و حوضی قدیمی که کنارش درخت آلو و رز داشت. سقف اتاق بادگیر کوچکی داشت و طاقچه با لوازم قدیمی روستایی تزئین شده بود، از علائدین گرفته تا آفتابه و سماور مسی، دوک نخ ریسی و ضبطی قدیمی با نوارهای کاست.
استراحت کردیم و بعد از ظهر پس از طی حدود ۵۰ کیلومتر در جاده دامغان-ساری، به چشمه علی دامغان رسیدیم. چشمه ای که آبش به درون استخر بزرگی میریخت که دو امارت زیبای قاجار در آن به دستور آغا محمدخان قاجار بنا شده بود. ویژگی متمایز دیگر چشمه علی، درختان قدیمی و سترگ در جوارش بودند که تماشایشان روح را نوازش میکرد.
شب، همگان بازگشت به خانه ترمه خاتون، باد شدت بیشتری گرفت و هوا به شدت سرد شد. باد گویی قصد از جا کندن در قدیمی اتاق را داشت و سوز سرما به داخل میآمد. با تمهیداتی که سعیدجان اندیشید، در را مهار کرده و خوابیدیم.
صبح، پس از صرف صبحانه، روستا را گشتیم که در آن جدای از قلعه عربها، یک حمام قدیمی و قلعه سوارها بود، از قلعه سوارها عکس نینداختم اما سردری بسیار زیبا داشت. وارد شدیم و پس از طی کردن پله ها به برج نگهبانی قلعه رسیدیم و چشماندازی به کل روستا و بادی که با شدت میوزید.
از ترمه خاتون و روستای قوشه خداحافظی کرده و آنجا را به مقصد شاهرود ترک کردیم. پس از طی حدود ۷۰ کیلومتر به شاهرود رسیدیم، شهری به غایت زیبا و سرسبز، آدم دلش میخواست روزها در این شهر بماند و کیف کند. ناهار را در شاهرود خوردیم و حرکت کردیم به سمت جنگل ابر، از چند تن از افراد محلی از جمله پلیس راهنمایی و رانندگی پرس و جو کردیم، گفتند جاده جنگل ابر سنگلاخ است و اگر قصد دیدن زیبایی دارید پیشنهاد ما جنگل اولنگ است.
شور و مشورت کردیم و تصمیم بر آن شد تا ابتدا به جنگل ابر برویم، مسیرمان از شاهرود و بسطام می گذشت و در جاده شاهرود آزادشهر ادامه یافت. جاده را طی کرده و در انتها به اتاقکی رسیدیم که خبر از شروع جاده جنگل ابر می داد، گفتند که جاده 10 کیلومتر است، 9 کیلومتر آن سنگلاخ و مبلغی نیز بابت ورودی دریافت کردند. جاده سنگلاخ را به قاعده 20 متر جلو رفته و احساس کردیم بیش از حد انتظار خراب است، دور زدیم و برگشتیم. کنار همان اتاقک، خودروهای عظیم جثه ای بودند که در ازای مبلغ گزافی تا جنگ ابر می رفتند! هوای آن منطقه بسیار سرد بود باد همچنان با شدت هرچه تمام می وزید.
کمی ایستادیم و در نهایت با راهنمایی بومیان عزم را جزم کرده و به طرف جنگل اولنگ حرکت کردیم. از جاده ای در مه غلیظ گذشته و به جنگل های زیبای هیرکانی رسیدیم. جاده به سمت دره می رفت و ما با پیمودن آن وارد عمق جنگل شدیم، آفتاب نانجی رنگی از پشت ابرها بیرون می آمد و نفس از دیدن این منظره بند می آمد. مسیر تقریبا شلوغ بود، بومیان و مسافران چادر افراشته و در کنار آتش به تماشای منظره نشسته بودند.
با طی کردن جاده هوا مطبوع تر میشد، هوایی سبک، جنگلی انبوه و سرسبز (که بعدتر خواندم حدود 25 تا 50 میلیون سال قدمت دارد) و اگر در کنارش آش یا چای داغ و سیب زمینی کبابی اضافه می شد، حظ ما را کامل می کرد.
حوالی ساعت 5 عصر، از جنگل زیبای اولنگ خداحافظی کرده و کل مسیر رفت را که منزل به منزل رسیده بودیم به مقصد تهران ترک کردیم. بسطام، شاهرود، دامغان، قوشه و در نهایت سمنان، برای صرف شام و استراحت وارد سمنان شدیم، در نظرم شهری آمد که برای مسافر طراحی شده، رستوران هایی با قیمت گزاف و عجیب. در فست فودی شامی خوردیم و به سمت تهران راه افتادیم.
باد کم کم آرام می شد و جاده به سمت خلوتی می رفت. پس از طی حدود 400 کیلومتر از شاهرود، ساعت یک بامداد به تهران رسیدیم. سفر دو روزه خاطره انگیزمان پایان یافت.