آدینه
خواندن ۲ دقیقه·۱۵ روز پیش

زمستان.روز آخر۲۰۲۴

تهران برف گرفته

مردم با پالتو های خیس بر میگردند خانه.

یکسری از دانش آموزان رفتن مدرسه و دارن امتحان میدن.هر از گاهی هم وقتی می بینند هیچی یادشون نمیاد و نمی‌دانند این درس کجای زندگی شان را میگیرد به جای فحش دادن به سیستم آموزشی و مدرسه و خودشان ، این بار ،به بیرون پنجره و برف هایی که می بارد نگاه می کنند.

اما من حوصله ی درس خواندن ندارم.

برف می بارد.

ماشین ها به سختی در خیابان ها حرکت می کنند و کلاج و ترمز می گیرند.

ماشین یکی از ساکنین ساختمان روبه رویی مان را از پنجره می بینم که به سختی از سر بالایی گاراژ بالا می آید و خود را به زمین لیز تر خیابان می رساند.

البته قبل از اینکه سرامیک های سنگی جلوی در خانه را پشت سر بگذارد.

اما من حوصله ی درس خواندن ندارم.

برف می بارد.

زمستان افشین مقدم را گوش دهم یا برف چارتار را؟!

تا دیروز که در له له باران بودم بزن باران حبیب را گوش می دادم.

شاید با وجود آهنگ های پی در پی پلی لیستم دنیا ارزش زندگی داشته باشد.

برف می بارد.

پنجره باز است.سالن یخ زده دفترم روی میز بوده و از نم باران خیس شده.

دستم را روی کاغذ میکشم و سردی آن را حس می کنم.

شاید دنیا ارزش زندگی کردن را داشته باشد.

به سمت کمد می روم تا برای فردا لباس انتخاب کنم.

لباس نوام را می بینم که نتوانستم به خاطر گرما بپوشمش.

شاید دنیا ارزش زندگی داشنه باشد.

کتابم را باز می کنم و یک بیت شعر اول صفحه را می خوانم.

زیباست...

تازه متوجه انگیزه ی زندگی ام می شوم.

شعر و فرزانگی.

تلاش می کنم برای بقا و شروع می کنم به درس خواندن.

قطعا زندگی ارزش زندگی کردن را دارد.

در حوالی مدرسه، در انتظار برف.دی
در حوالی مدرسه، در انتظار برف.دی

پی نوشت:این پست رو حوالی دی قبل بارش برف نوشتم و با دو ماهی تاخیر پست می کنم

جاده میرقصد به ساز بی محابا راندت...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید