دیگر
نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ
یعنی
من مردهام
اما اگر قرار باشد زیاد غمگین شوی
بلند میشوم
با هم صبحانه میخوریم
کمی گپ میزنیم
بعد هم میروم
سری به خاک دوستانم بزنم برگردم
اگر هم حوصلهام نشد
شاید
همان دوروبرها خودم را چال کنم
چرا که دیگر
نه اصراری به زندگی دارم
نه اصراری به مرگ
گروس عبدالملکیان
از شعرای مورد علاقه ات حرف بزن و برام بنویسشون ...۳بامدادِ یکی از روزای آذر ماه (: