The_Salman
The_Salman
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

جدول و رویا

تن و بدنم پر از جای زخمای عمیقه.خط های قرمز و همیشگی که روی پوست خونه کردن.لباسام پاره و پورست.صورتم از خستگی مچاله شده.مو های تراشیده، چهره م رو بیشتر از همیشه شکسته نشون میده.اون روز که این مبارزه رو شروع کردیم منتظر این لحظه بودم .این لحظه که حس کنم اگه الان هم بمیرم،حداقل کارم رو انجام دادم.چقدر جنگیدیم.چقدر راه رفتیم.چقدر خون ریختیم.چقدر رفیق از دست دادیم.چه شبایی که تا صبح نخوابیدیم.چه روز هایی که از ناراحتی چیزی نخوردیم.چه مشت هایی که به دیوار زدیم.چه پدر هایی که بچه شون رو زیر خاک کردن.چه مادر هایی که فقط یه قاب عکس از بچه شون براشون موند.چه رفقایی که فقط خاطرشون موند.چه عاشقایی که یه روز از هم با خنده برای آخربن بار خداحافظی کردن.چه معلمایی که کلاساشون رو خرابه دیدن.چه نوازنده هایی که سازشون شکست.چه پرنده هایی که بالاشون چیده شد.چقدر غم،چقدر از دست دادن،چقدر بغض.یادش که میفتم به خودم میگم یعنی ارزشش رو داشت؟یعنی ما تونستیم؟یعنی از این به بعد خنده رو لبمون میاد؟یعنی روزای سختی تموم شدن؟یعنی به آزادی رسیدیم؟؟؟؟‍

آخرین جرعه از قهوه م رو که میخورم به خودم میام.اینجا کنار جدول خیابون چه رویاهایی که نبافتیم.یعنی اون روز میرسه؟اگه رسید و ما نبودیم جام رو خالی کنین.فعلا یاعلی.

(تقدیم به همه رفیقای هموطنم که این روزا حالشون خوب نیست)

بچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید