ویرگول
ورودثبت نام
حسن صالحی
حسن صالحی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

چگونه به تجربه یک چالش رسیدم

یه روزی ازروزهای زندگیم همسرم بهم زنگ زد وگفت امروزنمی تونه بره دنبال پسرمون وازمهدکودک بیارتش پس من مجبور بودم برم دنبالش کمی ناراحت شدم وبه خودم گفتم عجب ضد حالی شد حالا من باید کارم ول کنم برم مهد ،بیشتر ازاین ناراحت بودم که زودتر هماهنگ نکرده بود ومن هم برنامه ام به هم می خورد هرجوری بود رفتم پسرم رو آوردم اما بعدازاین قضیه ذهن من تایک هفته درگیر شده بود زیرا وقتی محل کلاس ،مشکلات موجود وشرایط سختی که مربیان اونجا باهاش مواجه بودند رودیدم یه تلنگری بهم زد که نسبت به این موضوع نمی شود بی خیال شد البته مربیها آشنا همسرم بودند وبادیدی که من ازوضعیت موجود پیداکردم به مسئولین مهد توصیه کردم برای حل مشکلات یه جلسه ای بااولیا بچه هاداشته باشند تا با کمک هم بتونیم مشکلات روحل ‌فصل کنیم چند روزگذشت ‌خبری نشد دوباره رفتم دنبال پسرم ودرباره موضوع وپی گیریش صحبت کردم اما مسئولین مهد گفتند که متاسفانه بیشتراولیا حاضربه همکاری نیستند وحتی هزینه کلاس راهم پرداخت نمی کنند یا با تاخیر پرداخت می کنند این باعث شد من فکری به ذهنم برسه واونو طی جلسه ای ونشستی بامربیان مهد درمیان بگزارم ‌متوجه شدیم مکان مهد مناسب نیست ‌باید مکان مناسب تری پیدا کنیم ونحوه آموزش همچنین وغیره اما ازنظربودجه دچارکمبود بودند ونقدینگی نداشتند من ازطریق رابط‌هایی که داشتم مکانی رابامهلت زمانی یک هفته ای اجاره کردم وقرارشد تا یک هفته دیگه پیش پرداخت راطی یه چک تقدیم کنم بعدازاستقرار درمکان جدید متاسفانه برای یک سال تامین بودجه توی برنامه کارشان نبود ویه چالش دیگه درپیش رو بود دوباره جلسه ای گذاشتیم وگفتگو کردیم متوجه شدیم توی این منطقه که ازمرکز شهر فاصله داشت نیازهایی وجود دارد که اگرازهمین فضا استفاده کنیم هم مشکل تامین هزینه ها حل خواهد شد وهم کمکی به رفع نیازهای آموزشی سنین بالاتر ازدبستان تا دبیرستان رو میشه حل کرد وبه همین صورت فعالیت ها شروع شد بعد ازچند مدت متوجه شدیم فضای کافی هست وزمانهای اضافه ای هم برای کلاسهای فوق برنامه حتی برای خانواده ها میشه به لیست فعالیت های این مرکز اضافه کرد .حالا ده سال ازاون قضیه میگزره وخیلی ازبچه هایی که دراون منطقه زندگی می کنند درزمینه آموز وتحصیلات پیشرفت کرده اند وخیلی ازجوانها وافرادی که تخصص درزمینه آموزش های فرهنگی ‌هنری وحتی کسب وکارداشتند توانستدازهمین فضا بهره ببرند هم خودشان کسب درآمد کنند وهم به دیگران کمک کنند تا رشد کنند وبه موفقیت درتحصیلات ومسیرزندگی دست پیدا کنند وازطرفی خودمن متوجه شدم که با توجه به چالشی که دراین زمینه با آنها درگیر بودم و دراول بحث به آن اشاره کردم سبب شد تا پتانسیل های موجود راشناسایی کرده وازآنها استفاده کنیم واگرخودم رووارد این چالش نمی کردم به هیچ کدام ازاین فرصت ها دست پیدا نمی کردیم وجدایی ازاین برای خود من تجربه خیلی خوبی شد که متوجه شدم که هرسازمانی نیازمند یک اتاق فکر ‌ و روابط عمومی باسطح بالایی ازآموزش وتجریه نیازدارد تاهمیشه ازچالشها فرصت های موجود راشناسایی و از آنها به خوبی برای پیش رفت وتکاملش درمسیر وطی زمان بهرمند گردد . اگردرست باچالشها برخوردکنیم وبیشترجنبه مثبت آن رادرنظربگیریم ونه جنبه های منفی آن را .در کل اگرجمع بندی دراین زمینه داشته باشیم

۱-همیشه درچالش ها فرصتهایی هستند

۲ - همیشه پتانسیل هایی موجود می باشد که درحالت عادی پنهان ونهفته هستند اما برای ما آشکارخواهند شد

۳ - باقرارگرفتن دراین مسیرتجربه هایی به دست خواهیم آورد که درهیچ دانشگاه ویا سازمانی نمی توانیم به دست آوریم وقدرت مدیرت مارادرحل مسائل قوی ترخواهد کرد

اگردوست داشتید می توانید تجربه مشابه خود تون با من شیر کنید موفق باشید.

روابط عمومیکسب درآمدتجربهچالش یادگیریمدیریت کسب و کار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید