سیده زینب موسوی
سیده زینب موسوی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

چالش کتابخوانی طاقچه: سه دیدار

عنوان چالش مهرماه طاقچه این بود: کتابی که با عینک فلسفه به جهان می‌نگرد

خیلی از ما ممکنه با شنیدن واژهٔ فلسفه، یاد کتاب‌های قطور خاک‌گرفتهٔ گوشهٔ کتابخونه بیفتیم و تصویر پیرمردی رو تجسم کنیم که روی یه تخته سنگ نشسته، دستش رو گذاشته زیرچونه‌ش و داره خیلی عمیق به مسائل بی‌ربطی مثل اصالت وجود یا ماهیت و وحدت‌انگاری در برابر کثرت‌انگاری فکر می‌کنه ?

در حالی که فلسفهٔ ما از زندگی، از دین، از زمان و حرکت و انتخاب، ما رو به سمت انواع مختلفی از زیستن سوق میده. البته خیلی وقتها این فلسفه در لایه‌های درونی وجودمون پنهان شده، طوری که خودمون هم درست ازش خبر نداریم.

بعضی‌ها سعی می‌کنن اصلا به این چیزا فکر نکنن و خودشون رو به جریان زندگی بسپرن...
بعضی‌ها هم این سوالات بنیادی رو دائم از خودشون می‌پرسن و پیوسته بهش فکر می‌کنن تا راه بهتری برای «زندگی» کردن پیدا کنن...

مثل روح‌اللهِ جوانی که نادر ابراهیمی تو کتاب سه دیدارش برامون توصیف می‌کنه...

نادر تو این کتاب خواننده رو به یه سفر عجیب و به یادموندنی می‌بره،
از طرفی با پیر مرادی قدم می‌زنیم که دنبال به هم ریختن دنیاست...
و از طرف دیگه با پسربچه‌ای همراه میشیم که همزمان با قد کشیدنش، شعاع افکارش رو تا بی‌نهایت‌ها گسترش میده...

روح‌الله خردسال، با ذهن پردغدغه و پرتلاطمش همه چیز و همه کس رو به چالش می‌کشه و ما هم به همراه روح‌الله سالها رو طی می‌کنیم و تاریخ پر از بحران ایران رو پشت سر می‌ذاریم...
با مدرس و کاشانی هم‌کلام میشیم و درد ایران و مردمش رو حس می‌کنیم...


من بین چند کتابی که از نادر خوندم، این مجموعهٔ دو جلدی رو از همه بیشتر دوست داشتم و دلم میخواد هر از چند گاهی، دوباره جاری شدن رود زلال کلماتش رو تو ذهن و قلبم حس کنم....

تو این کتاب، نادر دیدگاهش به فلسفهٔ زندگی و دین و مبارزه رو با هنرمندی هر چه تمام‌تر به تصویر می‌کشه، لابه‌لای سوالهای عمیق آقا روح‌الله، و هم‌پای سفر نمادین پیر و مریدانش برای ساختن دوبارهٔ دنیا...

این کتاب پر از جملات نابه و من اینجا فقط دو تا تیکه رو به عنوان نمونه میذارم:

«به خود از درد پیچیدن و با جمیع مویرگ‌های ذهن اندیشیدن که «اینک در این لحظهٔ منحصر کدام راه را انتخاب باید کرد» و سرانجام، انتخاب کردن و پای آن انتخاب ماندن جرئت و جسارت می خواهد؛ والا، انتخاب نکردن دشتی از آبروی کاهْوار درو کردن، و شرف پوشالی را برای روزگاری دیگر پس‌انداز کردن که شهامت نمی‌خواهد.
سالم و برکنارْ ماندن، بزدلانه زیستن است.»

«بیندیش تا به یاری اندیشه، یک‌سویه شوی. ما باور داریم که خداوند اراده نفرموده است که مسئولیت کسانی را برعهده بگیرد که مسیحی شدند اما مسیحیت را نداشتند، و آن کسانی که مسلمان شدند اما اسلام را احساس نکردند. اراده نفرمود؛ چرا که دیگر، از آن پس، «اراده» و «اختیار» ـ که انسان بسیار شیفتهٔ آنهاست و نجات نهایی را در این دو می‌بیند - برای ابد معنای خود را از کف می‌داد و انسان آنگاه به عروسکی مبدل می‌شد که به ظاهر، تقلید انسان‌های خوشبخت را از خود در می‌آورد اما به دلیل عروسک بودن هرگز نمی‌توانست حتی نفَسی سرشار از حس خوشبختی برکشد؛ و این، رسیدن به بیهودگی محض بود.»


نسخهٔ متنی کتاب رو میتونید از طاقچهٔ بی‌نهایت بخونید :) نسخهٔ صوتی هر دو جلدش هم تو طاقچه موجوده :)



https://taaghche.com/book/91123


https://taaghche.com/audiobook/74666
چالش کتابخوانی طاقچهرمان ایرانینادر ابراهیمیرمان تاریخیادبیات
دانشجوی دکترای علوم شناختی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید