جهان هر روز بیشتر به سمت گمراهی گام مینهد.
نیازی به تجسس بسیار نیست.
کمی دیده ی باز می خواهد.
زندگی یک فرد عادی:صبح پس از طلوع و بی رمق به سمت کارمندی گام مینهد کار و کار و کار با اعصابی متشنج از قیمت مرغ و...
ظهر و بازگشت،ازادی از بند کارمندی و رئیس و دلپذیری نهار و چرت عصرگاه
شب مهمانی و فیلم و...
اعتراض از قیمت دلار و مرغ و تخم مرغ و سیاست کشور و ناسزا گویی به سیاست مدار و وزیر و وکیل
اعتراض از نابرابری حقوق پزشک و معلم و مهندس و کارمند بانک و شهرداری و سوپری
به فحش کشیدن ثروت مندان و ثروت سازان و جد و آباد و فرزندشان
موفق نشدن به دلیل سهمیه کنکور و کت و کلفت بودن پارتی و قیمت گوشت و مرغ و وجود تکنولوژی و فقدان وقتو سیستم آموزشی غلط و تولد احمد شاه قاجار و یا مرگ پسر خاله ی عمه ی پدر پدربزرگ مادر و یا وجود بهترین دانشگاه در کره و نه در ایران
کافی نیست؟
اینهمه بهانه ی الکی و اعتقادات و سخنان چرند کافی نیست؟
تا به کجا؟
اصلا به کجا؟
جمعیت انسان ها رو به پیری می رود و شمار سگ و گربه ها در خانه از کودکان افزون تر میشود؟!
3 متر ناخن به علاوه ی سه تن ژل لب لطفا
به کدامین سو میرود این جامعه؟
که آموخت؟
که در سر دختران ما انداخت که معیار زیبایی این است؟
که آموخت ؟
کیست که دارد زنانگی و مردانگی را نابود می سازد؟
کیست که خواستار گمراهی و ضعف جامعه شده؟
این کیست که اینقدر موفق پیش میرود؟
کیست که افسردگی و غم را سردر ذهن نوجوانانمان زده
کیست که تلاش کردن را از ذهن جوانان ربوده؟
میگویید وضعیت کشور نمی گذارد؟
اصلا تلاش کردید؟
آنان که تلاش کردند هم که فرار را به قرار ترجیح دادند.
چرا قبول نمی کنید که مقصر فقط مسئولین پشت میز نیستند!.
درست، در جاهایی هستند!
اما شد دست به تلاش برای تغییر اوضاع بزنید نه فحش به کوچک و بزرگ
چرا قبول نمی کنید که شما مردم همین کشورید!
اصلا بی خیال کشور
چرا سرنوشت خود را خود نمی نویسید ؟چرا منتظر تقدیر دنیا مانده اید؟ به خدا دنیا هم در کار برخی از شما حیران مانده!
بس است گمراهی ، بس است بردگی ، بس است بهانه ی بنی اسرائیلی
برخیزید!
برخیزید!
یک بار برای همیشه برخیزید.
دست به فرار نزنید بایستید و بسازید.سر از برف بیرون بکشید و بجنگید..... .