نقشبند خیال
نقشبند خیال
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

امید بدترین بلاست پریسا

پاندورا، اثر نقاش ایتالیایی Rosetti /روزِتی، ۱۸۷۹
پاندورا، اثر نقاش ایتالیایی Rosetti /روزِتی، ۱۸۷۹


صدای برخورد قاشق چایخوری مهربانو به دیواره لیوان تمام سرمو پر کرده. تمام اتاق پر شده از نور خورشید، انقدر که حتی از دو لایه پرده ی نصب شده کنار تختم عبور میکنه و صورتمو گرم میکنه. خودمو جمع میکنم لای پتو. پریسا با تلفن حرف میزنه و من بین خواب و بیداری یک صبح پاییزی ام . دوباره خواب جنگ میبینم، این جنگها هیچوقت تموم نمیشن‌. از روزی که پاندورا باز شد و همه ی شر و بدی و بلاهایی که زئوس برای اولین انسان(اپی مته) فرستاده بود جز یکی که داخل جعبه موند، همه جا رو گرفتن؛ همیشه جنگ بوده و امید، تنها راه نجاتمون از این وضعیت. پریسا صدام میکنه و از طعم بهشتی چای مهربانو میگه؛ با خنده میگه آخه من رفتم اونجا!! باید امید داشته باشیم فهیمه. امید!! چه واژه ی آشنایی! یهو یادم میاد فقط یه شر که خیلی ناشناخته بود داخل جعبه موند و اون اسمش چیزی جز امید نبود. امید بدترین بلاست پریسا...

راستی پریسا، بهشت کجاست؟

پی نوشت: اسامی واقعی هستن اما این روزها از هیچکدومشون خبری ندارم شاید یه روزی داستان همشونو نوشتم البته اونجا اسمشونو عوض می کنم.

خوابدانشگاه تهران
از سرداران شهید تا ادوارد براون
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید