لیلا فرزادمهر
تشابه آدمها واثاثیه
داشتم لباس اتو میزدم از صدای پوف اتو به این فکر افتادم که بعضی از آدمها مثل اتو هستند حتی در اوج عصبانیت هم فقط یکصدای پوف میدهند باز به کارشان ادامه میدهند. این اتفاق جرقهای به ذهنم زد تا بقیه اثاثیه را به آدمها شباهت بدهم.
بعضی از آدمها مثل رادیو فقط حرف میزنند برایشان مهم نیست کسی بشنود یا توجهی بکند.
بعضی از آدمها مثل یخچال هستند سرد وبی احساس و در سکوت به کار خودشان ادامه میدهند. اگر کسی در کنارشان قرار گیرد بدون اینکه ضرری ببیند خواهند ماند سالم و دستنخورده.
بعضی آدمها مثل ظرفشویی و لباسشویی تمام لکهها و خط و خش ها را از روی دل شما پاک میکنند. اگرچه خودشان در این مسیر آسیب میبینند.
بعضی از آدمها مثل صندلی هستند در سکوت به همه اجازه استفاده از آنها را میدهند.
بعضی از آدمها مثل لامپ ولوسترپراز نور و روشنایی هستند. به هرکسی که در اطراف آنها قرار گیرد بدون چشمداشت نور میپاشند.
بعضی از آدمها مثل گاوصندوق هستند. وظیفه آنها جمعکردن اشیاء قیمتی و نگهداری از آنهاست.
بعضی از آدمها مثل تلویزیون هستند. همهچیز را با اداواطوار نشان میدهند. همیشه هم بزرگنمایی دروغین دارند.
بعضی از آدمها مثل سرخکن دائم در جلزوولز هستند. داشتهها ونداشته های مردم آنها را آزار میدهد.
بعضی از آدمها مثل مکروفر و یا ماکرویو هستند هر چیزی را به آنها بدهی سریع برایت پخته میکنند. با دریافت تنها یک کلمه چنان آنها تفسیر میکنند که انگشت حیرتت بردهان خشک میشود.
بعضی از آدمها مثل سماور هستند. وقتی جوش میآورند هیچکس نمیتواند جلوی قلقل آنها را بگیرد مگر اینکه کلاً خاموششان کنید.
بعضی از آدمها مثل قوری چینی هستند. براز نقش و نگارهای رنگارنگ وپراز رنگ و لعاب. باور نمیکنی وقتی چای خشک وبی روح را داخل آن میریزی دراندک زمانی به آن عطروطعم جادویی میدهند.
بعضی از آدمها مثل قاشق و چنگال هستند وظیفه اصلی آنها انتقال است ازاینجا به آنجا مانند یک نامهرسان فقط انتقال میدهند درست و غلط ان هم برایشان اهمیتی ندارد.
بعضی از آدمها مثل بشقاب و دیس فقط بلد هستند عرضه کنند.
بعضی از آدمها مثل چاقو هستند به محض تماس با چیزی آنها از بیخ و بن برمیکنند و یا جراحتی عمیق به آن میزنند.
بعضی از آدمها مثل فرش هستند اگرچه پراز نقش گلهای زیبا هستند و ذاتشان پراز رنگهای زیباست ولی بیادعا زیر پای دیگران هستند؛ و تنها وقتی از بین رفتند نبودشان احساس میشود.
بعضی از آدمها مثل عقربههای ساعت دائم در تلاش هستند ولی هر بار برخلاف انتظار بهجای اول برمیگردند.
بعضی از آدمها مثل گلدان هستند درونشان پراز خاک است ولی عطر و طراوت دانه درونشان میتواند دنیا را شاداب کند.
بعضی از آدمها مثل شومینه هستند درونشان دائم جلزوولز میکند و میسوزند ولی از بیرون محیط را پراز حرارت عشق میکنند.
بعضی از آدمها مثل قطرهچکان هستند برای سود رساندن به دیگران آنها را زجرکش میکنند.
بعضی از آدمها مثل قلم هستند که بهوسیله آن میتوانی اطرافت را روشنتر کنی.
بعضی از آدمها مثل کتاب هستند حرفشان یککلام است ولی کلامی نافذ.
بعضی از آدمها مثل تابلو اعلانات هستند از هر خبری روی آن میتوانی پیدا کنی.
بعضی از آدمها مثل غذا ساز هستند هرآن چه به آنها بدهی بدون توجه باهم قاطی میکنند و یک معجونی تحویل میدهند که هرگز باورتان نمیشود که چه بوده است.
بعضی از آدمها مثل تنگ سفالی هستند هر نوشیدنی را برایت گوارا میکنند حتی اگر درونشان زهر باشد.