نوش آفرین·۱ ماه پیشنامهای برای رفتگرآمدهام پارک.نوشتههایم را آوردهام تا بسوزانم، تا شاید سبک شوم.کاغذها یکییکی شعله میگیرند. آرام گرفتهاند در میان شعلهها؛ نگاه میکنم ب…
نسترن پیریان·۴ ماه پیشتودهای بزرگ از منم منمهاچقدر صبور شدم در مقابل اثرگذاری آدمها..!اونقدر که وقتی یکی میگه: «من دیگه سر شدم!» میشینم روبهروش و میفهمم و درک میکنم که سر شدن یعنی…
Sana·۷ ماه پیشبد ها ...آدمها را دوست دارم. از تماشایشان لذت میبرم، با شادیشان شاد میشوم و با غمشان غمگین. اما آنها چه؟ چرا دوستم ندارند؟ چرا شادیام دلگرمشا…
امیرحسین حاجیان·۸ ماه پیشآدمها رو وقتی میشناسی که پایِ منافع وسط بیادهمهمون تو زندگی آدمهایی رو داشتیم که فکر میکردیم تا آخر خط کنارمونن. رفیقهایی که باهاشون خندیدیم، همکارهایی که حمایتمون کردن، خانوادها…
مداد سیاه·۸ ماه پیشجغرافیای دلگشای جوینیآقایی میگفت رمانهای روسی از آنجا طولانیتر از داستانهای سایر ملل هستند که شب در ماه نوامبر در سن پطرزبورگ، از ساعت ۳ بعد از ظهر شروع میشود…
نازین جعفرخواه·۱ سال پیشدندان لق را باید کند!آن موقعها عقلم قد نمیداد، نمیفهمیدم! اما بعد پی بردم حکایتِ دندان لق، حکایتِ برخی آدمهاست.
فاطمه سلحشور·۱ سال پیشآدمها اجازه دارن متفاوت باشنعجیبه، حس میکنم دیگه منتظر روزهای خاصی نیستم؛ حداقل نه اونقدرها. انگار دارم یاد میگیرم که هر روز رو قدر بدونم.امروز یهو به خودم اومدم گفتم…