داستان 14- صد داستانک 19 شهریور 1401(لایه های تاریکی)
خوابیده ام. زیر پلکم لایه لایه تاریکی است. صدای نفسم را میشنوم. فضا بسته است. نمی دانم اینجا کجاست.
صداهایی از اطراف میشنوم. زجه هایی که با صدای ریخته شدن خاک دورتر میشوند. نفسم را با صدا بیرون می دهم. حسی ندارم . چشم باز میکنم تاریکی بیرون پلکم هم خفته است. سر را بلند می کنم جسم سختی پیشانیم را می شکافد. مایع لزجی را روی صورتم حس می کنم.
فریاد میزنم. جیغ می کشم آخر از خون می ترسم.
کسی آنسو تر فریادم را تکرار می کند"صدا از اینجا می آید."
https://leilafarzadmehr.ir/داستان-14-صد-داستانک-19-شهریور-1401لایه-های-تا/
ارائه شده در سایت ویرگول