با شروع جنگ این جوان با استعداد که در حال تحصیل مهندسی در غرب و در بهترین
موقعیت بود همه را رها کرد و بی درنگ و شتابان برای دفاع از خانه در برابر هجوم متجاوز
به جبهه رفت و تا پایان ایستاد
دو کشور تا سر حد نابودی یکدیگر را کوبیده بودند و نوبت ساختن وطن ویران شده بود
او که شیفته علم و فرهنگ و هنر بود در همین مسیر به خدمتش ادامه داد
کم کم اهریمن حرص و طمع سوار بر جهل و تعصب و دروغ و نیرنگ شیپور جنگ قدرت را
مینوازد و او هم از ترکشهای زهرآلود آن در امان نیست
او که خود را وقف راستی و درستی کرده بود حالا آماج تهمت و افتراست
که درد و رنج آن و اذیت و آزارش طوریست که سختی جنگ در مقابلش ناچیز است
آواری از غم و غصه سرگردانی و پریشانی به جان لطیف و مهربانش فرو میریزد
خود را غریب و تنها و از هر سو نا باورانه در محاصره و اذیت و آزار میبیند
خانواده هم در این میان قربانیست و تحمل این حجم از مظلومیت و فشار را
بر همسر و پدر مهربان و محبوب خود ندارند
و چشم پدر نظاره گر آن است که خود شکنجه ای مضاعف برای اوست
چطور باید این وضع اسفناک را مدیریت کند
پناه میبرد به خوردن بغض و گریه های بی امان و در نهان
و به ابراز عشق و محبت به خانواده
برای تسکین و آرامش همسر و همراه و پشتیبان و سنگ صبورش
و آن دو نور چشم و پاره تنش که هراسان نگران او بودند
و این کابوس جانگداز و فزاینده ادامه داشت
تا سر انجام زمان ما را آن جگر پاره پاره و قلب شکسته و روح آزرده را
خدا در آغوش عشق و محبت و امان خودش گرفت
او سربلند این راه رفتنی را پرواز کرد و رفت
حال خانواده چطور باید و میتوانست این دوری و حجم از مصیبت و جفا را تحمل کند
هیچ کس جز خدا نمیتوانست این دلهای پر از داغ و درد را تسکین و التیام دهد
خدایا به زمان ما نشان بده که خانواده در زیر سایه رحمت تو تابلوی زیبای پر افتخارش را به
نظاره نشسته و از آن لذت میبرند و غرق شادیش کن
و به خانواده هم جایگاه و منزلت صبوریش را در مقابل آنچه بر او گذشت را نشان بده
و کامشان و زندگیشان را شیرین تر از عسل کن
و این مملکت علم و فرهنگ و هنر را و عشق و گذشت و بخشش را و ادب و تربیت را
و کار و اندیشه را به جایگاه شایسته اش برگردان.
تقدم به زمان ما و زمان همه زمانها:
قفس شکست و پر زدی به آسمان
به اوج قله دامن خدای مهربان
در آن مقام امن سربلندی و سرور
ز شر جهل جاهلان این زمانه دور
تلاش تو به راه حق به هدر نرود
سیاهی جهالت از سر خلق برود
دوباره عقل و خرد چراغ ره گردد
نسیم صلح و صفا ز هر کران بوزد
دوباره اهل جهان بسان یک پیکر
پر از محبت و عشق برای یکدیگر