ما تنها به دنیا می آییم، تنها زندگی می کنیم و تنها می میریم. تنهایی ذات ماست، اما از آن آگاه نیستیم.
«چون از آن آگاه نیستیم، با خود بیگانه میمانیم و به جای اینکه تنهایی خود را زیبایی و سعادت عظیم، سکوت و آرامش، آسودگی از وجود بدانیم، آن را به اشتباه میدانیم.
تنهایی ″منحصر به فرد″یک تنهایی است که درست درک نشده. هنگامی که تنهایی ″حس افسردگی″خود را به عنوان تنهایی ″منحصر به فرد″ اشتباه درک کنید، کل زمینه تغییر می کند. تنهایی ″منحصر به فرد″ یک زیبایی و عظمت دارد، یک مثبت است.
تنهایی″حس افسردگی″ فقیرانه، منفی، تاریک، دلگیر است.
احساس تنهایی loneliness و تنها بودن Aloneness دو چیز متفاوت هستند؛ مهم نیست که فرهنگ لغات چه بگوید. در لغتنامهها این دو مترادف هستند، ولی در جهانهستی کاملاً باهم فرق دارند
احساس تنهایی منفی است
یعنی که تو وابسته هستی، مشتاق دیگری و دیگران هستی، رنج میبری؛ خلوت با خودت یک خوشی و لذت نیست، رنج است. میخواهی که سرگرم باشی
مردم با دیگران خوشحال هستند،ولی آن خوشحالی وابسته است؛ میتواند از تو گرفته شود. گرفته خواهد شد؛ باید که ازبین برود. نمیتواند همیشگی باشد؛ گذرا و ناپایدار است
هر خوشی و لذتی که به دیگری وابسته باشد دیر یا زود حتماً ازبین خواهد رفت.
تنها لذتی که متعلق به تو است آن است که از درون وجود خودت بجوشد
برای همین است که بودا میگوید:
از مراقبه و خلوت خود لذت ببر
تنها بودن یعنی در لذت بودن باوجودِ خودت
یعنی خوش بودن از همنشینی با خودت
مردمان بسیار اندکی هستند که از همنشینی با خودشان لذت میبرند
و این دنیایی بسیار عجیب است: هیچکس از همنشینی با خودش لذت نمیبرد و هر کسی میخواهد که دیگران از بودن با او لذت ببرند
درواقع، اگر نتوانی از همنشینی با خودت لذت ببری، چه کس دیگری از آن لذت خواهد برد؟
تنها بودن، خلوت، مثبت است
یک خوشی سرشار است بدون هیچ دلیلی. خوش بودن و لذتبردن خودِ طبیعت ما است
بنابراین نیازی نیست که به هیچکس دیگر وابسته شویم. هیچ انگیزهی دیگری در آن نیست، این فقط طبیعت ماست. درست همانطور که آب سرازیری میرود، وجود تو به سمت بالا می رود. فقط فرصتی به آن بده ــ خلوت و تنها بودن را به آن ببخش