عرفان شاه‌محمدی
عرفان شاه‌محمدی
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

رشد اقتصادی به مثا‌به برآوردن معنای وجود

شاید خیلی بی مقدمه و شروع باشد که بخواهم در اولین سخن به چرایی لزوم رشد اقتصادی در یک کشور بپردازم. برای سال‌ها در این کشور و در ارتباطاتش با کشورهای غربی این سوال بدین گونه پاسخ داده شده است که برای افزایش مصرف باید این کار را بکنیم، هر چند که در ظاهر آن را به رو نیاورده‌اند. برای آن‌ ایرانیان، علت لزوم رشد اقتصادی شبیه غربی‌ها شدن و در ظاهر همچون آنان زیستن است; در وقع نوعی واکنش به یک محرک بیرونی و تلاش برای رسیدن به خواسته‌های دل بی آن که واقعا بدانند چرا آن را می‌خواهند.

اما ادراک من از آن چه که در اقتصاد و فلسفه آموختم چیزی متفاوت است. اساسا زندگی انسان لحظه‌ای بی‌نهایت کوتاه در یک هستی بی‌نهایت است و کوتاه‌تر از آن که بخواهد صرف مصرف کردن آخرین مد روز و مسائل این چنینی شود. از این منظر، حضور انسان گویی آیینه در باب بسط وجود است و انسان همچون نماینده‌ای مختار عمل می‌کند که به دنبال گسترش وجود و آفرینش چهره‌های جدیدی از آن است که از ناخودآگاه و رویاهای او بر می‌خیزد و با حقایق و واقعیت‌های بیرونی درمی‌آمیزد تا تبدیل به اختراع، اکتشاف، آثار هنری و امثال آن شود.

بر این منوال رشد اقتصای را چنین خلاصه می‌کنیم:

رشد نه یک علت بلکه معلول است، معلول دگرگونی رابطه انسان با محیط پیرامونی خود و تلاش جمعی او و هم قطارانش برای بیان کلمات و رویاهایی که در ذهن‌هایشان شکل می‌گیرد.

رشد اقتصادیفلسفهجامعه‌شناسی
تحلیلگر شبکه‌های جمعی هستم و به پویایی گروه‌ها و ساختارهای انسانی نگاه می‌کنم تا با درک اون‌ها به حل مسائل و رشد سازمان‌ها کمک کنم. هر چند که در این جا چندان شغلی شاید ننویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید