شاید دختر شدم تا تو را آرزو کنم ،تو را تصور کنم میان تک تک لحظه های زندگیم، شاید دختر شدم که تو را زندگی کنم .
فرقی نمیکند کجا و چه زمان، در سنگر خویش از تو مینویسم از زیبایی هایت، از مرد بودنت، از تلاش هایت برای خندان نگه داشتم ،از بودنت کنارم تو مختاری هر چه دوست داری نامم را بگذاری!
عشق ،دوست داشتن ،محبت ،مجنون یا هر چیز دیگری .
ولی میخواهم بدانی قلم این دلداده با آمدنت رنگ دگری گرفت شاید آبی یا شاید.......
نمیدانم فقط میدانم رنگ زندگیست

نوشته هایم ،عطر خوش شکوفایی تمامی اش به یومن قدم های مبارک توست .
همیشه ساده و بی آلایش بودی و هستی شاید همین سادگیت مرا گرفتار کرد .
بارها دیدمت ولیکن هیچ گاه فکر نمی کردم آن افسونگر که تا رو پود دلم به دستش میلرزد تو باشی !